شب با چشمان اسبی که در شب میلرزد
شب با چشمان آبی که در دشت خفته است
در چشمان توست
اسبی که میلرزد
در چشمان آبهای نهانی توست
چشمان آب: سایه
چشمان آب: چاه
چشمان آب: رویا
سکوت و تنهایی
دو جانور کوچکی است که ماه بدیشان راه مینماید،
دو جانور کوچک که از چشمان تو مینوشند،
از آبهای نهانت.
اگر چشمانت را بگشایی
شب دروازههای مُشک را باز میگشاید
قلمرو پنهان آبها آشکار میشود از نهفت ِ شب ِ جاری،
و اگر چشمانت رابربندی
رودی از درون میآکندت
پیش میرود
بر تو ظلمت میگسترد
و شب
رطوبت اعماقش را
به تمامی
بر سواحل جان تو میبارد
اکولالیا | #اکتاویو_پاز
ترجمه از احمد شاملو
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.