شب ز مهریر و
زمستان
تمام سال
ماه قبیله ای غمگین است
که از تماشای این سیاره کبود
پیر می شود،
و کسانی از کوچه های بالاتر
آفتاب را به بهای نانی
گروگان گرفته اند
گویا به جست و جوی سوسی اندکی
پریشانند و من نمی دانم
جفتی ستاره در پس این شب پنهان
سرگرم علاقه اند
من یقین دارم که روشنایی نطفه خواهد بست

و من
شبی شکسته در تیرِ آشکار
برای ماه
کاسه ی آبی خنک خواهم آورد
و آوازه ی آفتاب را
دیگر
در چاه نخواهم سرود.
جانِ شما و جانِ این سیاره ی کبود!

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی