می خواستم ترانه یی باشم
که بچه های دبستانی از بر کنند
دریا که می شنود
توفان اش را پشت اش پنهان کن
و برگ های علف
نت های به هم خوردن شان را
از روی صدای من بنویسند
می خواستم ترانه یی باشم
که چشمه زمزمه ام کند
آبشار
با سنج و دهل بخواند
اما ترانه ی غمگینم
و دریا ، غروب
بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند
نت هایم را تمام نکرده
چرا
رهایم کردی

اکولالیا | #شمس_لنگرودی