تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوشِ گشوده ی مادر را
شمع بی شعله ای که جرقّه را
نرگسی که آینه ی بی زنگارِ چشمه را
تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوشِ گشوده ی مادر را
شمع بی شعله ای که جرقّه را
نرگسی که آینه ی بی زنگارِ چشمه را
نامت را در شبی تار بر زبان میآورم
ستارگان
برای سرکشیدن ماه طلوع میکنند
و سایههای مبهم
میخسبند
خود را تهی از ساز شعف میبینم
ساعتی مجنون که لحظههای مرده را زنگ میزند
نامت را در این شب تار بر زبان میآورم
نامی که طنینی همیشگی دارد
فراتر از تمامِ ستارگان
پرشکوهتر از نمنم باران
آیا تو را چون آن روزهای ناب
دوست خواهم داشت؟
ادامه شعر
مارگوت بیکل شاعر آلمانی در سال ۱۹۵۸ به دنیا آمد. او در زمینهی الهیات و گفتگودرمانی تحصیل کرده و یکی از متخصصان آلمانی در این زمینه در دورهی خود بود.مارگوت در جامعه ادبی آلمان چندان شخصیت شناخته شدهای نیست.
ادامه شعر
شاید سفیر باشی، تو انگلیس، تو فرانسه،
شاید بخوای قمار کنی، شاید بخوای برقصی
شاید قهرمان بوکس سنگین وزن جهان باشی
شاید همه بشناسنت و یه گردنبند مروارید داشته باشی
اما باید به یکی خدمت کنی آره
باید به یکی خدمت کنی
میخواد خدا باشه، یا شیطون
باید اما به یکی خدمت کنی
ممکنه معتاد راکاندرول باشی و رو استیجا بالا و پایین بپری
ممکنه تو مواد بلولی و زنا گرفتارت باشن،
ممکنه تاجر باشی، یا یه دزد سطح بالا،
ممکنه دکتر صدات کنن، یا رییس
اما باید به یکی خدمت کنی آره
باید به یکی خدمت کنی
میخواد خدا باشه، یا شیطون
باید اما به یکی خدمت کنی
ادامه شعر
مردم از عطر لباسم میفهمند
که عشق من تویی
از عطر تنم درمیابند که با تو بودهام
از بازوی خواب رفتهام پی میبرند
که زیر سر تو بوده است
نمیتوانم پنهان کنم
از نوشتههای منوّرم میفهمند
که برای تو نوشتهام
در شعف گامهایم شوق دیدار تو را درمیابند
در سبزینهی لبانم نشان بوسههای تو را پیدا میکنند
چگونه میخواهی داستان عاشقانهمان را
از حافظهی گنجشکان پاک کنی
و نگذاری خاطراتشان را منتشر کنند
اکولالیا | #نزار_قبانی
ترجمه از یغما گلرویی
سگی که تو ظل تابستون
یکه و تنها
روی پیاده روی داغ پرسه میزنه
قدرت ده هزار تا خدا ر داره !
مگه نه ؟
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
ترجمه از یغما گلرویی
اورهان ولی کانیک در ۱۳ آوریل ۱۹۱۴ میلادی در استانبول متولد شد. پدرش محمدولی کانیک، کلارینتنواز و رهبر ارکستر سازهای بادی ریاست جمهوری را بر عهده داشت. مادرش از خانوادهای
ادامه شعر
تو که هستی؟ ای زن
از کدام کلاه شعبده بیرون پریدهیی؟
هر که گفت نامهیی از نامههای عاشقانهی تو را دزدیده
دروغ میگوید
هر که گفت دستبندی مطّلا را از صندوقت به یغما برده
دروغ میگوید
هر که گفت عطر تو را میشناسد،
یا نشانیاَت را میداند، دروغ میگوید
هرکه گفت شبی را با تو در هتلی
یا تماشاخانهیی سر کرده، دروغ میگوید
دروغ دروغ دروغ
تو موزهیی هستی که در تمامِ روزهای هفته تعطیل است
تعطیل برای تمام مردان جهان،
در همهی روزهای سال
اکولالیا | #نزار_قبانی
ترجمه: یغما گلرویی
همیشه یه صدایی رو میشنوی،
که آروم آروم بهت میگه:
« این کار درسته و اون کار درست نیس»
نه معلّم
نه بابا ننه
نه کیشیش
نه رفیق نه هیچ آدم باکلّهی دیگهیی،
نمیتونه بهت بگه چه کاری درسته و چه کاری غلط!
فقط به اون صدا
فقط به اون صدا گوش بده
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
ترجمه: یغما گلرویی
عوض کردن مدام کانالای تلویزیون
قیافه هایی رُ می بینی که هیچ کدوم واقعی نیستن
با یه وحشت واقعی شاخ به شاخی
بجنب
بجنب
بیشتر
کمتر
صورتا بهت فرمون می دن
اونا رُ با چی پر کردن؟
چه جوری جا شدن تو اون شیشه؟
کی چپوندنتشون اون تو؟
چیزی نیست؟
تو این دنیا
این دنیا…
اینا مردم من نیستن
مردماى من کجا رفتن ؟
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
ترجمه یغما گلرویی
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑