با دندانهایی چون موش
باران خرد خرد سنگ را میجود.
جلوهی درختان در میان شهر
چونان پیامبران است.
شاید هقهق گریستن ِ
عفریتههای هولناک تاریکی است،
شاید خندهی خاموششدهی گلهای آن دوردست،
در باغ است،
که میکوشد سل را درمان کند
با خشخش خود.