اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

شاعران زن جهان

دسته بندی اشعار کنستانتین کاوافی (صفحه 1 از 2)

کنستانتین کاوافی

شمع

روشن و تابناک 
در برابرت ایستاده اند 
روزهایی که پیش ِرو داری 
روشن و تابناک 
چون ردیفی از شمع های زریّن ِسوزان 
و روزهایی که پساپشت نهاده ای 
شمع های تاریکی هستند، تا به آخر سوخته 
از آنها که نزدیکترند 
هنوز دود برمی خیزد 
شمع های سرد، ذوب شده، خمیده 

کنستانتین کاوافی

دیوارها

بی‌تعقل، بی‌ترحم، بی‌شرم
گرداگرد من دیوارهای بلند و غو‌ل‌آسا بنا کردند.

و اکنون اینجا نشسته‌ام و با امید بیگانگی می ورزم.
به چیز دیگری نمی‌اندیشم: تقدیری از این دست مغزم را می‌خورد؛

زیرا که کارهای بسیاری در بیرون داشتم که انجام دهم.
آه، در آن هنگام که دیوارها را می‌ساختند چرا نگاه نکردم.

ادامه شعر

کنستانتین کاوافی

دنبال پنجره می‌گردم

در این حجره‌های تاریک روزهایم چه خالی چه ملال
بی‌قرار پیش و پس می‌روم و دنبال پنجره می‌گردم
گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم
پنجره‌یی نیست یا من نمی‌یابم
بهتر که نیست
از کجا که نور دردسر دیگری نشود
کی می‌داند نور چه چیزها را روشن کند؟

اکولالیا | #کنستانتین_کاوافی
ترجمه از #فرزانه_دوستی
از کتاب بقیه را به اهل هادس می‌گویم

کنستانتین کاوافی

این عکس موهنی

در این عکس موهنی که در خیابان‌ها یواشکی می‌فروشند
(که مبادا پلیس ببیند) چه می‌کنی؟
در آن عکسِ هرز می‌شود مگر
چهره‌ای چنان رویایی داشت؟

کی می‌داند چه زندگیِ تباه و خفت‌باری پیش گرفته‌ای
چه جاهای وحشتناکی که نبوده‌ای
وقتی برای این عکس ژست می‌گرفتی
چه ارزان و حقیر بودی.
ادامه شعر

کنستانتین کاوافی

آرزوهایم

مثل جسدهای جوانی که پیری و فسردگی ندیده‌
با اشک چشم راهی تابوت‌شان می‌کنند پرشکوه
سرها میان گل‌های رز و زیر پاشان یاسمن می‌ریزند،
آرزوهایم برآورده نشده، کمال نادیده گذشتند
هیچ‌کدام نه شبِ لذت‌های دنیایی را چشیدند و
نه صبح پیروز رخشندگی را دیدند.

اکولالیا | #کنستانتین_کاوافی
ترجمه از #فرزانه_دوستی

کنستانتین کاوافی

گل‌های مصنوعی

نرگس‌های واقعی نمی‌خواهم، نه سوسن و نه گل‌های سرخ واقعی
پسندم نمی‌آیند این آذین‌بندانِ معمول و مبتذل باغچه‌ای
محزونم خسته‌ام پریشان می‌شوم از مغزشان، زیبایی میراشان
کسالت‌بارند

گل‌های مصنوعی بدهیدم – از شکوه چینی و فلز
نه می‌پلاسند و نه خراب می‌شوند، شکل‌هایی که پیری ندارند
گل‌هایی از باغ‌های پرجلالِ جایی دیگر
که منزل شکل‌ها و سبک‌ها و دانش‌ها است
ادامه شعر

کنستانتین کاوافی

ساعت نه

دوازده و نیم
وقتی گذشته از ساعت نه
بار اولی که چراغ روشن کردم و رو صندلیم نشستم.
نشسته‌ام، نه می‌خوانم، نه حرف می‌زنم.
در این خانه خلوت کرده‌ام.
کی هست که بشود با او حرف بزنم؟
از ساعت نه که باراول چراغ را روشن کردم،
سایه‌ی جوانیم دنبالم آمده تا اتاق‌های دربسته‌ی معطر را یادم بیاورد
لذت‌های تنانه‌ی دور، لذت‌ها.
چیزهایی نشانم داده،
کوچه‌هایی که دیگر پیداشان نمی‌شود کرد
ادامه شعر

کنستانتین کاوافی

در خانه‌ی جان جمعند شهوت‌ها

در خانه‌ی جان جمعند شهوت‌ها
زنان زیبا در جامه‌‌های ابریشمین و
یاقوت‌های کبود که لای موهاشان برقِ تاریکی دارد
همه‌جای خانه تحت فرمانشان است: از رواق بیرونی تا مخفی‌ترین اندرونی؛
وقتی شب می‌رسد و عنان از کف می‌گیرد و خون به غلیان می‌افتد،
در سرسرا جمع می‌شوند پرغوغا
و آنجا وحشی و دیوانه
سینه عریان و چهره گلگون و پریشان عیش و نوش می‌کنند
بیرونِ خانه جمیعِ فضایل ایستاده‌اند با چهره‌های مات وجامه‌های کهنه‌ی ناکوک،
روزها را پریشفته از هیاهوی پشتِ دیوار شب می‌کنند،
ادامه شعر

کنستانتین کاوافی

فکر و ذکرم شده این کار

فکر و ذکرم شده این کار. ولی امروز 
چه کند پیش می‌رود، ای داد! 
از صبح، هوا بس که گرفته بود، دقمرگ شدم. 
همه‌اش باران. 
همه‌اش باد، باد، باد. 
حرفم که نمی‌اید، چه کنم جز نگاه و نظربازی؟ 
درین گرته‌ی بیرنگ که حال پیش چشم دارم در قاب، 
لبِ پاشوبه غنوده‌ست جوانی رعنا،
شاید خسته از کبوتر بازی‌ زیر آفتاب.
چه قدی، چه قامتی!
عجب ظهر قیامتی 
ادامه شعر

کنستانتین کاوافی

آن‌قدر که زل زدم به زیبایی

آن‌قدر که زل زدم به زیبایی
ذهنم از آن پر شده
خط‌های تن، لب‌های سرخ، اندام سوزنده
موهایی که انگار مجسمه‌های یونانی
همیشه زیبا حتی در پریشانی
طره‌ای ریخته روی سپید پیشانی
صور عشق، همان‌طور که شعر من می‌طلبید
ادامه شعر

Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×