اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 132 از 202)

نزار قبانی

با کدام زبان صدایم می زنی

تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق سکوت می خواهد
زبان عشق واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
ادامه شعر

نزار قبانی

و اشعاری که خواهند آمد

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها
و فضای چشمانت
گسترده تر از فضای آزادی
تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام
از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم
و از اشعاری که آمده اند
و اشعاری که خواهند آمد
ادامه شعر

چارلز بوکوفسکی

پس می خواهی نویسنده باشی

با وجود همه چیز 
اگر از درون‌ات فوران نمی‌کند 
ننویس برادر من 
مگر اینکه همینطوری بی دعوت 
از اعماق وجودت بیاید 
و از قلبت و از ذهنت و از دهانت 
وگرنه ننویس خواهر من 
اگر باید ساعت‌ها بنشینی 
خیره به صفحه‌ی کامپیوتر 
قوز کرده بالای سر ماشین تحریر 
به دنبال کلمات 
خب ننویس پدر من 
اگر برای پول یا شهرت است که می‌نویسی 
ننویس 
اگر برای آوردن زن‌ها توی تختت می‌نویسی 
ننویس 

اگر بخواهی آنجا بنشینی 
و دوباره و دوباره 
هی بنویسی 
ننویس 
برایت اگر فکر کردن بهش سخت است 
ننویس 
اگر جان می‌کنی که مثل کسی بنویسی 
اصلا فراموشش کن 

ادامه شعر

جایی دگر باید مرا

در کوی گریان­‌مسلکان، هر دم پریشان می­‌شوم
در بزمِ هر پیر و جوان، ناگه به‌طغیان می­‌شوم
جایی دگر باید مرا، منزل چراغانی کنم
گر آسمان یاری کند، مفتون باران می­‌شوم

اکولالیا | #حامد_صوفی

کریستوفر مارلو

مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است
عشقی که گرم و شدید است
زود میسوزد و خاموش میشود
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است ا
اگر مرا بسیار دوست یداری
شاید این حس تو صادقانه نباشد.
کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد
من به کم هم قانعم
اگر عشق تو اندک و کم اما صادقانه باشد من راضی ام.
دوستی پایدار و همیشگی از هر چیزی بالاتر است
ادامه شعر

جون بایز

بی تو همیشه زمستان است

جایی که یخ پاره ها آویزانند و شکوفه ها می رقصند
ولی در قلب من بهاری نیست
تو بهار من بودی، تابستان من هم
بی تو، همیشه زمستان است
گله ها به سوی شمال می روند و یاس ها می شکفند
شب ها، یاس ها اتاق روشن از مهتاب مرا عطر آگین می کنند
تو بهار من بودی، تابستان من هم
من به شمال می روم و تا تو را جستجو کنم

ادامه شعر

فرناندو پسوآ

روشن است که خسته ام

روشن است که خسته‌ام
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
از چه خسته‌ام، نمی‌دانم:
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست.
آری خسته‌ام،
و به نرمی لبخند می‌زنم
بر خستگی که فقط همین است
در آن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
و مهمتر از همه، شفافیت درخشانِ
فهمِ قفانگر…
و اینک یگانه تجمّلِ امیدی نداشتن؟

ادامه شعر

ولادیمیر مایاکوفسکی

من هر آنجایم که که درد آنجاست

من هر آنجایم که که درد آنجاست
زیرا که من
بر هر دانه ی اشک مصلوب شده ام
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو

به تو گفته بودیم:
گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو
سکوت کردیم
هر جا باران بارید
ما در کنارت ایستاده‌ایم
و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند
گلی پرتاب کردیم
که تو را از یاد ببرند
ادامه شعر

هوشنگ ابتهاج

شب فرو می افتاد

شب فرو می افتاد
به درون آمدم و پنجره ها را بستم
باد با شاخه در آویخته بود
من درین خانه ی تنها…تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×