اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 160 از 202)

جمال ثریا

آنقدر در دلم هستی

آنقدر در دلم هستی
که حتی دیگر
به ذهنم هم نمی رسی

اکولالیا | #جمال_ثریا

فریدون مشیری

شوق دیدار توام هست

شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک ترم، می دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم
بسیار هنوز

اکولالیا | #فریدون_مشیری

جمال ثریا

تو عشق بودی

تو عشق بودی
این را از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم
خیلی دیر
اما مگر قانون این نبود که هر آنچه دیر می آید
عاقبت روزی به خانه ی ما خواهد رسید؟
عادت کرده ایم به نداشتن ها
ادامه شعر

سید علی صالحی

تو را حس می کنم

اینجا
همین جا
نزدیک همین تنفس بی خواب
تو را
طوری نزدیک به لمس هوا حس می کنم
که گنجشک تشنه، عطرِ باران را.
باید باور کنی
وگرنه من اعتمادِ به دنیا را از دست خواهم داد
اینجا
و همین جا
تنها کنار من است
که جهان
گاهی جای دنج و دلپذیری می شود!
می شود روی ات را
سمت من برگردانی؟

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

مهدی اخوان ثالث

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم

نشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟

دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم

پوپکم ! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم

مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بی تو ؟ چون مرده ی چشم سیهت

منشین اما با من ، منشین
تکیه بر من مکن ، ای پرده ی طناز حریر
که شراری شده ام

پوپکم ! آهوکم!
گرگ هاری شده ام

اکولالیا | #مهدی_اخوان_ثالث

مولانا

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

اکولالیا | #مولانا

عباس معروفی

کسی شبیه تو نیست

همین که می دانم
کسی شبیه تو نیست
چقدر دلهره آورتر از
نبودن توست

اکولالیا | #عباس_معروفی

لب هایت نمی گذارد

می خواهم به حرف هایت گوش کنم
لب هایت نمی گذارد

اکولالیا | #علیرضا_روشن

جمال ثریا

اگر سردت هست

اگر سردت هست
بگو تا یک آغوش
بیشتر دوستت داشته باشم
ادامه شعر

روبر دسنوس

آنقدر مدام خوابت را دیده ام

آنقدر مدام خوابت را دیده ام
آنقدر راه رفته ام
آنقدر سخن گفته ام
آنقدر عشق ورزیده ام به سایه ات
که دیگر از تو هیچ چیز برایم نمانده است
فقط این برایم مانده
که سایه ای باشم میان سایه ها
که صد بار سایه تر باشم از سایه
سایه ای که می آید
و باز می آید
به زندگی آفتابیت

اکولالیا | #روبر_دسنوس
برگردان #سهراب_مختاری

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×