اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 162 از 202)

عباس معروفی

شبی برای تو

می‌نشینم کنار میزتان
و آنقدر شیطنت می‌کنم
که صدای همه چیز در بیاید
صدای جاقلمی و قلم‌ها
صدای خودنویس توی دست‌تان
صدای کاغذها
صدای میز
صدای هوا

آن وقتی که رسیده باشم توی بغلت
صدای خدا هم در آمده.
عاشقانه‌های ناب را
برای کسی می‌سرایند
که شعله‌ی امید
در چراغ انتظار
پت پت کند
و فانوس راه
خاموش و آویخته باشد به دیوار
ادامه شعر

گروس عبدالملکیان

تهران کلاه بزرگی ست

علفزار
با موهای سبز ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوه ای یکدست
رودخانه
با گیره های سرخ ماهی
بر موهاش
هیچکدام را ندیده
حق دارد نمی خواند
این پرنده ی کوچک
تهران کلاه بزرگی ست
که برسر زمین گذاشته ایم

اکولالیا | #گروس_عبدالملکیان

نامه

بنشین و برای من نامه ای بنویس
از خودت بگو
چیزهایی که گمان می کنی
فراموش کرده ای
ولی هنوز
به آنها فکر می کنی
از روزمرگی هایت
هر اتفاق کوچکی
که قلب بزرگت را به درد می آورد
و همراه تو
به رختخواب می آید
از چین و چروکهای صورتت
سفیدی موهایت
از گریه هایی که زیر دوش آب گرم
شسته می شوند
و دور از چشم نزدیکانت
به فاضلاب می ریزند

اکولالیا | #آرزو_نوری

سید علی صالحی

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت‌وگو گفتم
تو ندیدیش …؟

و چیزی، صدایی
صدایی شبیه صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جست‌وجو کنیم
نفهمیدم چه شد که باز
یکهو و بی‌هوا، هوای تو کردم
دیدم دارد ترانه‌ای به یادم می‌آید
گفتم: شوخی کردم به خدا
می‌خواستم صورتم را از لمسِ لذیذ باران
فقط خیس گریه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت‌وگو …؟
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی‌رویا نداشته‌ام

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

ناظم حکمت

جدایی

جدایی چون میله ای آویزان در هوا
به سر و صورتم می خورد.
هذیان می گویم
می دوم،جدایی در پِیم.
رهایی از آن ممکن نیست
پاهایم توان ایستادن ندارند
جدایی زمان نیست،راه نیست
جدایی،پلی در میان،
از مو باریک تر،از خنجر تیز تر
از خنجر تیز تر،از مو باریک تر
جدایی پلی میان ما
حتی اگر زانو به زانو با تو نشسته باشم

اکولالیا | #ناظم_حکمت
«۱۹۶۰،هواپیمای برلین مسکو

جین هیرشفیلد

خواستن تو

خواب و بیدار
تنم به سوی تو کشیده می شود

خواستن تو پارویی بلند است
که دوباره و دوباره
در باران سیاه شب فرو می رود.

پابلو نرودا

انتظار نداشته باش

انتظار نداشته باش حال که می روم
پشت سر را نگاه کنم
با آنچه برایت جا گذاشته ام بمان
با آن عکس حزن انگیزِ من قدم بزن
بر این جاده بمان
شب برای تو نزول کرده
شاید سپیده دم
یکدیگر را بازیافتیم
آه ای عشقِ بزرگ
ای معشوقه ی کوچک

اکولالیا | #پابلو_نرودا
ترجمه : بابک زمانی

نظامی گنجوی

تا جان و دلم باشد چون جان و دلت جویم

عاشق شده ام بر تو،تدبیر چه فرمایی؟
از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟

تا جان و دلم باشد چون جان و دلت جویم
یا من به کنار افتم یا تو به کنار آیی

در دوستی ات شهری گشتند مرا دشمن
بر من که کند رحمت گر هم تو نبخشایی؟

هرجا که تو را بینم دست من و زلف تو
دانی که قلم نبود بر عاشق سودایی

زین سان که منم بی تو دور از تو مبادا کس
نه دسترسی بر تو،نه بی تو شکیبایی

اکولالیا | #نظامی_گنجوی

نصرت رحمانی

من آبروی عشقم

لیلی
چشمت خراج سلطنت شب را
از شاعران شرق طلب می‌کند
من آبروی حرمت عشقم
هشدار
تا به خاک نریزی
من آبروی عشقم

لیلی
پر کن پیاله را
آرام‌تر بخوان
آواز فاصله‌های نگاه را
در کوچه‌های فرصت و میعاد!

بگشای بند موی، بیفشان
شب را میان شب
با من بدار حوصله، اما
نه با عتاب!
ادامه شعر

نصرت رحمانی

من آبروی عاشقان جهانم

لیلی
من آبروی عاشقان جهانم
هشدار
تا به خاک نریزی

اکولالیا | #نصرت_رحمانی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×