اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 60 از 202)

هوشنگ ابتهاج

خبر کوتاه بود

خبر کوتاه بود:
_«اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خسته‌اش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد…
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.

_چرا اعدامشان کردند؟
می‌پرسد ز من با چشم اشک‌آلود،
چرا اعدامشان کردند؟

_ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفت‌انگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی می‌کُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسان‌ها
خدایی می‌کُند آنجا.
شگفت‌انگیز دنیایی که همچون قرن‌های دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن‌آلوده‌ست.
در آنجا حق و انسان حرف‌های پوچ و بیهوده‌ست.
در آنجا رهزنی، آدم‌کُشی، خون‌‌ریزی آزادست،
و دست‌و پای آزادی‌ست در زنجیر…
ادامه شعر

از تو سرودم

در شنبه ترین روزِ جهان از تو سرودم
تا جُمعه ترین ثانیه همراه تو بودم

یک هفته پر از هلهله ی نام تو گشتم
یک هفته پراز وسوسه گردید وجودم

گرچه دل تو سختتر از سختترین بود
راهی به دماوندترین کوه گشودم !

از پنجره ی اشک به قلبِ تو رسیدم
آیینه تَرَک خورد به هنگام ِ ورودم !
ادامه شعر

محمود درویش

بر خوابت دست می‌کشم

به ظرافت
بر خوابت دست می‌کشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو می‌پوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی می‌زند
بخواب
تا در قطره‌های نوری شناور شوم
که از ماه آغوش‌ گرفته‌ام می‌چکد

ادامه شعر

هیولایی درونم

میان ورق های سیاه
تمامم را می جویم
کورمال کورمال
تکه هایم را می دوزم
پاهایم را بر گردنم
دستتانم را بر شست پایم
سرم را بر شانه ام
هیولایی که در من
در انزوا نشسته
سخت و زمخت ناخن می کشد
بر دیواره های جسم
گوشت پشتی که درونم زندانی ست
زشت و کوتاه قد و خمیده
صورتی چروکیده
گاه گاهی تکه هایم را می شکافد
ادامه شعر

چه زیبا بود

چه زیبا بود اگر یک دم
نگاهم را تو می دید
زخلوتگاه احساسم غم را
زود می چیدی
چه زیبا بود اگر با هم رفیق
عشق می بودیم
و می گفتیم تا دنیا هست
کنار هم خشنودیم
دستتانت پر از امید
ادامه شعر

شیرکو بیکس

ای پری خوبم

ای پری خوبم
بار دیگر تو را کجا بازیابم
تا مرا قطرە قطرە بر تن خود بپاشی
تا مرا چنان چون کرمکی شب تاب
بر سفیدای برف روشنای مهتابیِ
پستانهایت بیاویزی.

تو را کجا بازیابم
تا یک لحظه در صدایت بە خواب روم
تا یک لحظە در بوسەات
ادامه شعر

پل الوار

نام ترا می‌نویسم

بر دفترهای دبستانی‌ام
بر میز مشقم و بر درختان
بر شن بر برف
نام ترا می‌نویسم.

بر همۀ صفحات خوانده شده
بر همۀ صفحات سپید
بر سنگ، خون، کاغذ یا خاکستر
نام ترا می‌نویسم.

بر تصویرهای زرین
بر سلاح جنگاوران
بر تاج شهریاران
نام ترا می‌نویسم.
ادامه شعر

محمود درویش

آه نگهبانان خسته نیستید

آی نگهبان ها
وقتِ ارغوان است
خسته نیستید از جستجوی عطر و نور
در سفره های ما
آی جمجمه های رسالتْ پیشه
هنگامه یِ طنینِ نوازش هاست  
خسته نیستید از توقیفِ بوسه و گل های سرخ
آخ…
نفرینِ تان باد ای جلادانِ متروکْ سرشت

ترجمه ای دیگر از این شعر

آه،نگهبانان،
خسته نیستید آیا؟
از جست‌و‌جوی نور
در نمکزار ما

خسته نیستید آیا؟
از جست‌وجوی آتش گل سرخ
در زخم‌های ما

آه، نگهبانان،
خسته نیستید آیا؟

 

غاده السمان

من همیشه حرفهایم اشک‌هایی بود

من همیشه حرفهایم اشک‌هایی بود
که بهانه ی بغض تو بود
نمی توانستم سخنی بگویم
پشت این روزهای تنهایی
تو مرا یاد زن بودنم انداختی
و من را با عشق خود به آسمانی بردی
که ابرها احاطه‌اش کرده بودند برای باریدن
نه من باریدم نه تو
زیرا که ما حرفهایمان را همیشه باریده بودیم
ادامه شعر

الکساندر پوشکین

در نام من برای تو چیست؟

در نام من برای تو چیست؟
نامم که خواهد مرد
چون هیاهوی غمناک موجی که بر ساحلی دور فرود آید
یا نوای شبانه ای که در جنگلی خاموش برآید
در نام من برای تو چیست؟
نامم بر برگه ی خاطرات ردی مرده خواهد گذاشت
چندان که طرح گور نوشته ای با زبانی گنگ
در نام من برای تو چیست ای رفیق؟
دیریست فراموش شده مانده است نامم در تشویش های تازه و عصیانی
و به جانت دیگر خاطره ای پاک و لطیف نمیبخشد او
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×