اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 71 از 202)

آیتن موتلو

زمان کوتاه و عشق ارمغان توست

چنین می‌گفت زمان
جاودانگی دروغ است
گوش کن ببین
آن پرتگاه لاجوردی روح‌ات
با ترانه غمناک چاهی عمیق
بی‌وقفه تو را به نام می‌خواند

اما تو چنان دوست داشته باش که انگار مرگی نیست
و ترانه‌های شادمانی را
از زبان برگ‌های درخت زندگی گوش کن

زیرا که برگ‌ها هم روزی به پرواز در می‌آیند
نسیم هم بی تو بر جنگل عریان می‌وزد
زمان کوتاه و عشق ارمغان توست
ادامه شعر

فریدون مشیری

می‌رسد سردی پاییز حیات

گرمی آتش خورشید فسرد
مهرگان زد به جهان رنگ دگر
پنجه خسته این چنگی پیر
ره دیگر زد و آهنگ دگر
زندگی مرده به بیراه زمان
کرده افسانه هستی کوتاه
جز به افسوس نمی‌خندد مهر
جز به اندوه نمی تابد ماه
باز در دیده غمگین سحر
روح بیمار طبیعت پیداست
باز در سردی لبخند غروب
رازها خفته ز ناکامی هاست
شاخه‌ها مضطرب از جنبش باد
ادامه شعر

احمد شاملو

بگذار آفتاب من پیرهنم باشد

چه هنگام می‌زیسته‌ام؟
کدام مجموعه‌ی پیوسته‌ی روزها و شبان را
من
اگر این آفتاب
هم آن مشعل کال است
بی‌شبنم و بی‌شفق
که نخستین سحرگاه جهان را آزموده است.

چه هنگام می‌زیسته‌ام،
کدام بالیدن و کاستن را
من
که آسمان خودم
چتر سرم نیست؟
ادامه شعر

سهام الشعشاع

تو را به اندازه‌ی من آفریده‌اند

تو را به اندازه ی من آفریده اند
فرمان داده اند که کنارمن باشی
کسانی که این فرمان را نپذیرند
از بالای چشمانم خواهند افتاد
برای آفریدن تو
شکوفه و تابستان و خاک را بهم آمیخته اند
و الماسهای کمیابی را درون چشمانت گذاشته اند
که خیره می کند چشمها را
قرارشده درزبانت
چیزی جز عشق نباشد
وحتی مقرر شده در خوابهایم هم حضور داشته باشی
آفرینش تو به پاس شاعر بودنم اتفاق افتاده
این را درون گوشم کسی نجوا کرد

اکولالیا | #سهام_الشعشاع
ترجمه از #بابک_شاکر

فریدریش نیچه

به خدای ناشناخته

دیگر بار، پیش از آنگه بکوچم
و نگاهم را به بالا بردوزم،
دست هایم را بلند می کنم
به سوی تویی که از او گریزانم
و به شکوهمندی،
می ستایمش در محرابی در سویدای دلم
که هماره
صدای او را
طنین می افکند.
و بر پیشانی اش این کلام درخشان نقش است؛
به خدای ناشناخته
از اویم، گرچه تا این دم
در جمعی خیانت ورز مانده ام؛
از اویَم من و دام هایی می نگرم
که به ستیزه وامی داردَم،
می خواهم بگریزم و
خود را به ناگزیر به خدمتگزاری اش کنم.
ای ناشناخته!
ادامه شعر

نزار قبانی

دوستت دارم تا آسمان اندکی فراتر رود

۱۴
بانوی من !
همه چیز در کما رفته است
ماهواره ها بر ماه شاعران فائق شده اند
و ماشین حساب ها
بر غزل غزل ها
و بر اشعار لورکا و مایا کوفسکی و پابلو نرودا
۱۵
می خواهم دوستت بدارم خاتون من !
پیش ازآن که قلب من قطعه ای یدکی گردد
که در داروخانه ها موجود است
از آنها که پزشکان قلب “کلیولند” می سازند
مثل تولید کفش !
ادامه شعر

احمد شاملو

ترا با معیار عطش می‌سنجم

کنار تو را ترک گفته‌ام
و زیر آسمان نگونسار که از جنبش هر پرنده تهی است و
هلالی کدر چونان مرده ماهی سیمگونه
فلسی بر سطح موجش می‌گذرد
به باز جست تو برخواستم
تا در پایتخت عطش
در جلوه ئی دیگر
بازت یابم
ای آب روشن!
ترا با معیار عطش می‌سنجم
ادامه شعر

سهام الشعشاع

پادشاه بزرگی از عشق

دیشب پادشاهی مهمانم بود
تمام جهانم را پیشکش حضورش کردم
سرزمین اندامم را
مزارع گیسوانم را
دریای چشمانم را
همه را به او تقدیم کردم
او با لشکری از لبانش آمده بود
ومن خودم را تسلیم مهمانی کردم
که پادشاه بزرگی از عشق بود

اکولالیا | #سهام_الشعشاع
ترجمه از #بابک_شاکر

احمد شاملو

آفتاب آتش بی دریغ است

آفتاب آتش بی دریغ است
و رویای آبشاران
در مرز هر نگاه
بر در گاه هر ثقبه
سایه ها
روسبیان آرامشند.
پیجوی آن سایه بزرگم من که عطش خشکدشت را باطل می‌کند
چه پگاه و چه پسین،
اینجا نیمروز
مظهر هست است:
آتش سوزنده را رنگی و اعتباری نیست
دروازه امکان بر باران بسته است
شن از حرمت رود و بستر شنپوش خشکرود از وحشت هرگز سخن می‌گوید
بوته گز به عبث سایه‌ئی در خلوت خویش می‌جوید
ادامه شعر

آیتن موتلو

با من بیدار می‌شوی

صبح می‌شود
با من بیدار می‌شوی
پرنده‌ها صدای تو را بر بال‌هایشان نقاشی می‌کنند
باران شبانه قطع می‌شود
کوچه‌ها به مهمانی روز می‌روند.

تو می‌خندی
بازار در چشمان تو بنا می‌شود
طفلی مادرش را گم می‌کند
در سیمای تو پیدا می‌کند.

سخن می‌گوییم
به مقصد می‌رسند مسافران
چراغهای کشتی‌ها روشن می‌شود
ماه به مهمانی دریاها می‌رود
ماهی‌ها سفره‌های حقیرانه پهن می‌کنند.
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×