پسربچه گفت:
بعضی وقتها قاشق از دستم میافته
پیرمرد گفت:
من هم همینطور
پسربچه زیر لب گفت:
من شلوارم خیس میکنم
پیرمرد خندید
من هم همینطور
پسربچه گفت:
من خیلی گریه میکنم
پیرمرد سر تکان داد
من هم همینطور
پسر بچه گفت:
بدتر از همه، آدم بزرگها به من توجه نمیکنن
این را گفت و گرمای دست چروک خورده پیر را حس کرد
پیرمرد گفت:
میفهمم
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.