به خاطر آوردن
شاید
آزار دهنده ترین شیوه ی از یاد بردن ست
و احتمالا
دوستانه ترین راه
برای تخفیف این عذاب
با من خوب بود
با او خوب بودم
اما
درها و پنجرههایمان بسته ماندند
مبادا یکدیگر را ببوییم
سادهدلانه گمان میکردم
تو را در پشت سر رها خواهم کرد
در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم
عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامههای جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند
اکولالیا | #نزار_قبانی
خیال میکنم
شهرهای دنیا
نقطههایی خیالیاند
روی نقشهی جغرافیا
همهی شهرها
جز یک شهر
شهری که عاشقت شدم آنجا
شهری که خانهی من شد بعد از تو
اکولالیا | #سعاد_الصباح
آن که برای رسیدن به تو
از همه کس می گذرد
عاقبت روزی تو را
تنها خواهد گذاشت
بیا و سراغی از من بگیر
می دانم باید جایی در این نزدیکی ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت صدای بال کبوتر پیام
اکولالیا | #آنا_آخماتووا
ترانه ای که نخواهم سرود
من هرگز
خفته است روی لبانم
ترانه یی
که نخواهم سرود من هرگز
بالای پیچک
کرم شب تابی بود
و ماه نیش می زد
با نور خود بر آب
چنین شد پس که من دیدم به رویا
ترانه ای را
که نخواهم سرود هرگز
ترانه ای پر از لب ها
و راههای دور دست
ترانه ساعات گمشده
در سایه های تار
ترانه ستاره های زنده
بر روز جاودان
اکولالیا | #فدریکو_گارسیا_لورکا
اورهان ولی کانیک در ۱۳ آوریل ۱۹۱۴ میلادی در استانبول متولد شد. پدرش محمدولی کانیک، کلارینتنواز و رهبر ارکستر سازهای بادی ریاست جمهوری را بر عهده داشت. مادرش از خانوادهای
ادامه شعر
تویی همان آوا
که پاسخ میدهی
به ندای من
بی این صدا
هیچ شعری نمیتواند
مجذوب خود کند پژواکی را
که میآمیزد
زمزمهی عشاق را
به غبار قرون
تو همانی
که با او واژه به واژه
میبافم اندامِ سرودمان را
و پیوند میگیرم با او
و قیاس میکنم
ادامه شعر
آستانه ای نیست دیگر
دیگر نه خانهایست
و نه اردو و آتشی
سپیدهدم دست چپ تو
شامگاه دست راستات را
در آغوش میکشد
روز به غباری بدل میشود
و شب حکمرانی میکند
میان جان تو
که گمان نمیکنم در عذاب باشد
و جسمات
که در ارتفاعات
سکنی گزیده است
هیچ کوفتگیای
در میان نیست
ادامه شعر
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑