اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 172 از 189

مارگوت بیکل

دلتنگی های آدمی را

با صدای احمد شاملو از ساندکلاود بشنوید. (نیاز به فـیلـترشـکن دارد) 👇

دلتنگی‌های آدمی را، باد ترانه‌ای می‌خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می‌گیرد
و هر دانه‌ی برفی به اشکی ناریخته می‌ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق‌های نهان
و شگفتی‌های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
ادامه شعر

سید علی صالحی

سر به هوا

سر به هوا
کودکان کامل اری‌بهشت
راه غریب گریه را بر عبور آوازِ من بسته بودند
صدایم به سایه‌سار دره نمی‌رسید
تو آن سوتر از ردیف صنوبران
پای پرچین پسینی شکسته شاید
کتابی از نشانیِ دوستانمان را ورق می‌زدی،
زنان کوچه می‌گویند
به گمانم ترا در صفِ صحبت آرزویی دور دیده‌اند،
حالا همه‌ی همسایه‌ها می‌دانند
من هر غروب، غروب هر پنجشنبه تا شبِ التماس
به جستجوی عکس کوچکی از تو بالای کارنامه‌ی سال آخرت
هی گنجه و پشت و روی خانه را در خواب خاطره می‌گردم
پس نشانی ترا کی در هراس گمشدن از دست‌داده‌ام ری‌را
هنوز که هنوز است
از گنجه‌ی قدیمی خانه
بوی عناب و اسپند و دیوان خطیِ شاعری خوش
از خواب شیراز می‌آید.
ادامه شعر

عباس معروفی

می‌خواهم بدانم چی پوشیده‌ای

مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه می د‌هی؟
می‌شود وقتی می‌نویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
… موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیت می‌میرم.
وقتی نیستی
می‌خواهم بدانم چی پوشیده‌ای
و هزار چیز دیگر

اکولالیا | #عباس_معروفی

ژاک پره‌ ور

و گفتی که پرنده ها را دوست داری

و گفتی که پرنده ها را دوست داری
اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی
تو گفتی که ماهی ها را دوست داری
اما تو آن ها را سرخ کردی
تو گفتی که گل ها را دوست داری
و تو آن ها را چیدی
پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری
من شروع کردم به ترسیدن.

اکولالیا | #ژاک_پره‌_ور
ترجمه از #مهدی_رجبی

ریچارد براتیگان

ما از هم شرمنده ایم

ما همدیگر را می بینیم، تلاش مان را هم می کنیم،
اما چیزی رخ نمی دهد.
بعد از آن، هر وقت همدیگر را می بینیم
شرمنده ایم و روی مان را از هم بر می گردانیم.

حسین منزوی

خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود

خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود

گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
ادامه شعر

مهدی اخوان ثالث

قاصدک هان چه خبر آوردی / اخوان ثالث

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
ادامه شعر

مولانا

دگر باره بشوریدم، به جان تو / مولانا

دگرباره بشوریدم، بدان سانم به جان تو
که راه خانه خود را، نمی دانم به جان تو

من آن دیوانه ی بندم، که دیوان را همی‌بندم
زبان عشق می‌دانم، سلیمانم به جان تو

چو تو پنهان شوی از من، همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من، مسلمانم به جان تو

چو آبی خوردم از کوزه، خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بی‌تو، پشیمانم به جان تو
ادامه شعر

سید علی صالحی

آسمان هم که بارانی‌ست

حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و من نمی‌دانستم
دردت به جان بی‌قرار پر گریه‌ام
پس این همه سال و ماه ساکت من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرف ما بسیار،
وقت ما اندک،
آسمان هم که بارانی‌ست … !
ادامه شعر

محمدعلی بهمنی

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب

پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب

می دانم اری نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم بدنبالت، چرا امشب؟

هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب

ها سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
ادامه شعر

« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×