اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "پاییز" (صفحه 6 از 7)

احمد شاملو

این فصل دیگری‌ست

این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند.

یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!

هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دی‌سال:
ادامه شعر

می توان باتو از عشق گفت

می توان باتو از عشق گفت
روی تمام برگهای خشک پاییز رقصید
چون کودکی بشاش در هر گودال خیس از اشک ابرها چرخید
می شود چون باد بی هوش وزید
می شود با تو  اوج قاف هم در نوردید
اما
بی تو سنگم
“تیپا خورده و مهجور”
ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم
می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی‌کوشم بی‌نقص باشم
راحت‌تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم
در واقع ، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک‌ می‌کنم
بیشتر به سفر می‌روم
غروب‌های بیشتری را تماشا می‌کنم
از کوه‌های بیشتری صعود خواهم کرد
در رودخانه‌های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آن‌ها نبوده‌ام
بیشتر بستنی خواهم خورد ، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری‌های تخیلی کمتری
من از کسانی بودم
که در هر دقیقه‌ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی‌شک لحظات خوشی بود اما
اگر می‌توانستم برگردم
می‌کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم

ادامه شعر

نزار قبانی

دوباره باران گرفت

دوباره باران گرفت
باران معشوقه‌ی من است
به پیش بازش در مهتابی می‌ایستم
می‌گذارم صورتم را و
لباسهایم را بشوید
اسفنج وار
باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی‌های شاد!
باران یعنی قرارهای خیس
باران یعنی تو برمی‌گردی
شعر بر می‌گردد
پاییز به معنی رسیدن دست‌های تابستانی توست.
پاییز یعنی مو و لبان تو
دست‌کش‌ها و بارانی تو
و عطر هندی‌ات که صد پاره‌ام می‌کند.
ادامه شعر

فدریکو گارسیا لورکا

می ترسم از تنها بودن در این ساحل

مگذار شکوه چشمان تندیس وارت
یا عطر گل سرخی شبانه
با نفست بر گونه ام می نشیند از دست بدهم
می ترسم از تنها بودن در این ساحل
چونان درختی بی بار
سوخته در حسرت گل برگ جوانی
که گرمایش بخشد
ادامه شعر

رضا براهنی

خاکستری که از تو بر روی سینه من خفته است

خاکستری که از تو بر روی سینه من خفته است
داغ است هنوز، هنوز داغ است
از کوچه ها جنازه آهویی را
بر روی دست مردان پابرهنه دعاخوانان می برند
و بچه های مدرسه تنها کمی بلندتر از
گربه های خاکی ولگرد مبهوت مانده اند
گردوی چشم رهگذران پوکیده است
با یک فشار ساده انگشتان خواهد شکست
آنگاه بن بست کور خورشید
روشنایی دنیا را خواهد بلعید
در کوچه باغهای خزانم خون می دود
می در پیاله زهر کف آلودی ست
از ریشه خاک آلوده بود
آلوده بود، آری، از ریشه خاک
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
این روشن است روزی پیاله را سر می کشم
ادامه شعر

حمید مصدق

من اگر ما نشوم ، تنهایم

با من اکنون چه نشستن ها ، خاموشی ها
با تو کنون چه فراموشیهاست
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشوم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

اما لبان تو هنوز جوان بود

از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
حک شده بود
لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
ادامه شعر

پابلو نرودا

زمین سبز تن سپرده است

زمین سبز تن سپرده است
به هر آن چه زرد است،
خرمن، مزارع، برگ ها، گندم،
اما آنگاه که پاییز قد می افرازد
با بیرق عظیم خود
تو را می بینم،
برای من موی توست که بافه های گندم را
از هم جدا می کند
ادامه شعر

پابلو نرودا

اکنون آنان مرا آسوده می گذارند

اکنون آنان مرا آسوده می گذارند
اکنون آنان به غیبتِ من خو می کنند
می خواهم چشمانم را ببندم.
تنها پنج چیز آرزو می کنم
پنج معیار گزیده.
نخست عشق جاودانه
دوم دیدار پاییز
نمی توانم به بودن ادامه دهم
بی برگ هایی که می رقصند و
برخاک فرو می افتند.
سوم زمستان پرهیبت
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×