اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

برچسب پیرایه یغمایی

پیرایه یغمایی

پيرايه يغمايی شغلش معلمی است و عشقش قلمزنی. خیلی جوان بود که فقط برای دل خودش در کنار شعر پناه گرفت.
در دهه ی دوم زندگی اش – به علت اينکه آموزگار کودکان ابتدايی بود – به نوشتن و سرودن آثاری برای کودکان روی آورد که رد پای آن را می توان در کتاب های « از يک تا صفر» ، « شکار پی شکاره » ، « ابری بازیگوش» ، و سروده هايی برای برنامه های کودکان راديو و تلويزيون، از قبيل ترانه ی « کودک روستايی » و همکاری با فيلم «کاکلی، ساخته شده در 1369» و سرودن شعرهايی برای برنامه ی مشترک ايران و يونيسف (سال 1377) يافت. اين اشتياق در او باعث انتشار کتابی به نام « سه حقه باز» در استراليا به زبان انگليسی و با انتشارات «H.H.A » شد که با استقبال کودکان انگليسی زبان روبرو گرديد و در ماه اول 3000 نسخه از آن به فروش رسيد.

پيرايه بعد از سال ها تدريس در دبستان و دبيرستان، به عنوان پژوهشگر در خدمت فرهنگستان زبان و ادب فارسی در آمد و نيز با فرهنگستان نياوران نيز همکاری قلمی داشت. او در سيدنی نيز از سوی دانشگاه معلم کلاس های « کارگاه شعر و نويسندگی» برای فارسی زبانان شد

اما در مورد شاعرانگی او برای بيان انديشه از هر قالبی استفاده می کند و بر اين باور است که آنچه شعر را نو و تازه می کند ، انديشه شاعر و ذهنيت فلسفی اوست به باور او ورود به شعر آزاد – البته اگر شعر باشد- خطرناكتر است ، چون وقتی وزن و رديف و حرف روی و … از شعر گرفته می شود ، بايد به آن تکیه گاهی داده شود که بتواند به آن تکيه کند و این داربست بجز ذهنيت فلسفی واجتماعی و اسطوره ای شاعر و وزن درونی شعر و صد البته استعاره ها و تشبيه ها چیز دیگری نيست.
از پيرايه يغمايی هفت ماه پيش مجموعه ی چهل غزل به نام « تا بشويم آب را در جوی شعر …» چاپ شد که اکنون در چاپ دوم قرار دارد و مجموعه ی شعرهای سپيد او به نام « خطابه ی نُهم» نيز زير چاپ است. در این صفحه مجموعه ترجمه‌های پیرایه یغمایی در اِکولالیا آورده شده است.

تد هیوز

نور ناب

اینک تویی، آنجا …
نشسته در میان نرگس‌های زرد
در نهایت بی‌گناهی
انگار حالت گرفته‌ای برای تصویر
به نام معصومیت!

نور در کمال خویش بر چهره ات تابیده
نرگسی را می‌مانی در میان نرگس‌ها…
این آخرین بهار توست بر روی خاک
باز هم مانند آن نرگس‌ها …

پسر کوچکت – که بیش از دو هفته‌ای ندارد – 
چونان عروسک نرمی در حلقه‌ی بازوانت آرمیده
مادر و پسر به یاد می‌آورند شمایل مقدس را
و دختر دو ساله‌ات به روی تو می‌خندد
به او چیزی می‌گویی اما افسوس
که واژگان تو در دوربین گم می‌شوند

ادامه شعر

رابرت فراست

راه ناپیموده

در جنگلی زردْفام دو راه از هم جدا می‌شدند 
و افسوس که نمی‌توانستم هر دو را بپویم؛ 
چرا که فقط یک رهگذر بودم 
ایستادم … 
و تا آن‌جا که می‌توانستم به یکی خیره شدم، 
تا جایی که در میان بوته‌ها گم شد…
پس بی‌طرفانه آن دیگری را برگزیدم.
شاید به خاطر این‌که پوشیده از علف بود
و می‌خواست پنهان بماند
اگر چه هر دو یکسان لگد‌کوب شده بودند.
و هر دو در آن صبحگاه همسان به نظر می‌رسیدند؛
پوشیده از برگ، بی ردّ پایی بر آن‌ها

ادامه شعر

تی. اس. الیوت

شعر پرلودها/ استانزای چهارم

پرلود ها(پیش درآمدها)
بخش چهارم(استانزای چهارم)

روح او در سراسر آسمان کشیده شد
و پشت ساختمان های شهری محو گردید،
پیش از پایمال شدن زیر قدم های سمج:
در ساعت چهارو پنج و شش عصر
و انگشت های خپله که پیپ را پُر می کنند،
و روزنامه ی خبری عصر، و چشم ها
که خاطر جمع می شوند از یقینی خاص
وجدان تاریک خیابان
مشتاق تضمین کردن جهان

من متأثر شدم به وسیله ی اوهامی
که به دور این تصاویر می پیچند، و چنگ می اندازم
به ترحمی بیکران
برای رنجی بیکران
دهانت را با دستت پاک کن و بخند
جهان مثل زنان باستانی در چرخش است
برای جمع آوری سوخت؛
در خالی های بزرگ

ادامه شعر

تی. اس. الیوت

پرلودها / استانزای سوم

پرلودها(پیش درآمدها)
بخش سوم (استانزای سوم)

تو پتو را از تخت پرت کردی،
به پشت دراز کشیدی و منتظر ماندی؛
چُرت زدی و دیدی که شب به تو آشکار می کند
هزاران تصویر فرومایه را
که روحت از آن ها تشکیل شده؛
بر سقف اتاق سوسو می زدند.
و هم در آن هنگام بود که جهان به عقب برگشت
و نور خزید از لابلای کِرکِره ها
و تو شنیدی آواز گنجشک ها را از آبراهه های پشت بام،
تو چنین دیدگاهی از خیابان داشتی
که حتا خود خیابان هم آن را به سختی دریافت می کرد؛
بر لبه ی تخت نشستی
همانجا که کاغذهای فِر مویت را باز کردی
و دست های آلوده ات را
به کف پاهای زردت قلاب نمودی

ادامه شعر

تی. اس. الیوت

پرلودها

پرلود دوم (پیش درآمد دوم)

صبح هوشیار می شود
از بوی ناخوشایند و شب مانده ی آبجو
که از خاک اره ی لگد کوب شده خیابان برمی خیزد
که بر آن جای پاهای گِل آلودی،
تا دکّه های قهوه فروشی نقش بسته است.
با نقاب های دیگر
زمان آنها را ادامه می دهد.
یک نفر در فکر همه ی آن دست هایی است
که دارند پرده های چرکین را
که در هزار اتاق اجاره ای بالا می کشند.

ادامه شعر

تی. اس. الیوت

پرلودها

پرلودنخست (پیش درآمد نخست)

شامگاه زمستان فرو می‌نشیند
با بوی استیک در گذرگاه‌ها
ساعت شش
ته مانده‌ی روزهای سوخته‌ی دود گرفته
اینک رگباری توفان زا –
خُرده برگ‌های آلوده‌ی خشک
و روزنامه‌های باطله را
به دور پاهایت می‌پیچاند
رگبار به سایه‌بان‌های شکسته
و کلاهک دودکش‌ها می‌کوبد.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

پایان

خطی از «ورلن» است،
که دیگر به یادش نمی آورم.
خیابانی است،
که قدم زدنش برایم ممنوع شده.
آیینه ای است،
که خودم را برای آخرین بار در آن دیده ام.
دری است،
که من تا آخر دنیا آن را بسته ام.
در میان کتاب های کتابخانه ام،
– اکنون که نگاهشان می کنم-
کتاب هایی هستند،
ادامه شعر

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×