اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

شاعران زن جهان

دسته بندی اشعار شاعران لهستان (صفحه 1 از 6)

ویسلاوا شیمبورسکا

بچه‌های نسلِ ما

ما، بچه‌های این دوره‌وزمانه‌ایم،
این زمانه‌ی سیاسی.

تمامِ طولِ روز، تمامِ طولِ شب،
همه‌ی موضوع‌ها و حرف‌ها – چه مالِ تو باشند، چه ما، چه آن‌ها –
همه، موضوع‌های سیاسی‌اند.

چه دوست داشته باشی، چه نداشته باشی،
ژن‌هایت، سابقه‌ی سیاسی دارند،
پوست‌ات رنگِ سیاسی دارد
و چشم‌هایت، نگاهِ سیاسی دارند.

هر چیزی که بگویی، منعکس می‌شود
و حتا اگر چیزی نگویی،
سکوت‌ات برای خودش حرف می‌زند؛
پس در هر دو صورت، داری سیاسی حرف می‌زنی.

حتا وقتی در جنگل قدم می‌زنی،
داری روی زمینِ سیاسی
قدم‌های سیاسی بر‌می‌داری.

شعرهای غیر‌سیاسی هم، سیاسی‌اند،
و ماهی که بالای سرِِ ما می‌درخشد هم
دیگر کاملن شکلِِ ماه نیست.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

دست ها

من، شاخه عشق را جدا کردم 
در زمین دفن کردم ، آن را
نگاه کن 
باغ من پر از شکوفه است
عشق را نمی توان از بین برد 
حتی اگر در زمین دفنش کنی 
دوباره رشد می کند
میخواستم عشق را 
در قلبم دفن کنم 
اما قلب من خانه ی عشق بود
عشق را در سرم دفن کردم
از من پرسیدند ؛ 
چرا سرم شکوفه داده است؟ 
چرا چشمان درخشان من چون ستاره است؟ 
و چرا لب های من آفتابی تر است از 
سپیده دم؟ 

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

چشمه‌ها

ای برگ 
مرا با سبزی خود در آغوش بگیر! 
من درخت برهنه ی پاییزم، 
که می لرزم. 
ای باران 
مرا سیراب کن! 
من ماسه های کویرم، 
از سرزمین‌ گرم و خشک. 
باد الک می شود 
با گذر از میان دستانم . 
گرم کن مرا 
ای تو  که خورشیدی !
من از پیش ترها ، اینجا ایستاده ام !
پنهان شده در کلمات!
چون سایه ی درختان
بر چشمه های جوشان … 

هالینا پوشویاتوسکا

پاییز

در دهانم رشته‌ای
از آفتاب را نگه داشته‌ام
و مانند تارهای مو
آن را به دندان می‌گیرم!

گاه یک زنبور به سمت من
پرواز می‌کند
خز کوتاه پوشیده است…
من با زنبور حرف می‌زنم!

ستاره‌های پوشیده از موم ، کم نور !
باد گیسوان‌ مرا شانه نمی‌کند!
خورشید به لب‌هایم دست نمی‌زند!
فقط زنبور
خبری از نور را
برای‌‌ من به ارمغان می‌آورد!

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

هر روز

هر روز ، 
ابروهایم را پر رنگ می‌کنم. 
با دقتی فراوان ، 
چنان به ابروهایم مداد می‌کشم، 
گویی ، 
نگاه زنی وحشت زده ،
آینه را سوراخ می‌کند! 
کنج ابروهایم 
گوشه‌های تیز ساختمانی 
که هر روز صبح 
از کنار آن می‌گذرم . 
خط ابروها 
خطوط صاف خیابانی 
که از آن عبور می‌کنم. 

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

دست‌های تو

دست‌های تو 
چند سال دارند!؟
درختانی در هم تنیده! 
موهایم را  که نوازش کنی،
بهار می‌رسد!
عطر بیدار شدن ریشه‌ها، 
زمزمه زمین،
پاییز را میخکوب می‌کند!
در میان خشکی انگشتانت 
نسیم بهار می‌رقصد،

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

آخرتی ابدی

بر بهشت  قسم خورده‌ام! 
اما حقیقت ندارد. 
پس تو را ، 
به آتش جهنم می‌برم! 
به درد! 
ما، نه در باغ‌های سعادت قدم خواهیم زد! 
و نه از زیر طاق‌های مشبک 
شکفتن ِگل‌ها را تماشا خواهیم کرد! 
ما برزمین می‌افتیم، 
کنار دروازه‌های کاخ شیطان! 
شبیه فرشته‌هایی که پرپر می‌زنند، 
بال‌های ما هجاهای غمناک می‌نوازند!

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

بخاطر بسپار

بخاطر بسپار 
اگر مرگ 
به سراغ تو بیاید 
هرگز 
آن پیراهن بنفش را 
برتن نخواهم کرد.  
تاج گل‌های رنگارنگ
با روبان‌های رقصان 
درزمزمه باد را 
نخواهم خرید. 
هرگز، 
هیچ کدام …
جماعتی می‌آیند و‌  می‌آیند 
جماعتی می‌روند و می‌روند 
من ،
در میان پنجره 
به تماشای آنها خواهم ایستاد. 

ادامه شعر

ویسلاوا شیمبورسکا

انقراضِ قرن

قرار بود این قرنِ بیستمِ ما بهتر از قبل باشد
دیگر فرصت نمی‌کند این را ثابت کند
سال‌هایِ اندکی از آن مانده
سلانه سلانه پیش می‌رود
نفسش به شمار افتاده.

از بلاهایی که قرار نبود،
دیگر بیش از حد سرش آمده
و آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد
اتفاق نیفتاده است.

قرار بود رو به بهار باشد
و از جمله رو به خوشبختی
قرار بود ترس، کوه‌ها و دره‌ها را خالی کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
به مقصد برسد.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

رهایی

شوق پرتاب شدن به آسمان 
روی ریل‌های  رنگی و صدادار 
را دوست دارم ! 
و آن حس سرمای شدید، 
هنگامی که دهانم را باز می‌کنم ! 
رهایی را دوست دارم!  
آن هنگام که به ارتفاع یک پل ، 
بالا می‌روم‌! 
میان بازوانم 
و آسمان را میان بازوانم، 
در آغوش می‌کشم! 

ادامه شعر
Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×