بامدادان بر جایگاهی سنگی می نشینم
و برایت نامه های عاشقانه می نویسم
با قلمی از پر جغد
که آن را در دواتی
در دوردست فرو می برم
دواتی ملقب به دریا
دستم را برای دست دادن با تو دراز می کنم
اما تو ساحل دیگر دریایی، در آفریقا،
در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است…
آه! چه زیباست داستان عشق من با شبح تو
اکولالیا | #غاده_السمان
ترجمه از #عبدالحسین_فرزاد
کتاب ابدیت لحظه ی عشق
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.