این می پنداشتم که دمبل و شمشیر
جوانی را میدارد ماندگار
و نیازی نیست هیچ بیش از آن
تا که پیکر تازه دارد روزگار
آه چه کس از پیش توانستی بگفت
گاه پیری عشق را از دل برُفت؟
گرچه در سینهام باشد گفتارها
آن کدامین زن را باور میشود
که دگر نیستم پیری نزار
کیست کو اینجا داور میشود؟
آه چه کس از پیش توانستی بگفت
گاه پیری عشق را از دل برُفت؟
پاک ناگشت از دل تمناهای من
می به انگاشتم تنم را می بسوخت
لیک مرگ رابستری در گور بود
اما چه کس از پیش توانستی بگفت
گاه پیری عشق را از دل برُفت؟
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.