چگونه روا داشتی که زبان تو
وحشی، رامنشده، رمیده
از حصار دندانگون
دستآموز گردد؟
کلمات را لیس میزند
همچون ببر که زخمهایش را
اما در قفسی کلید شده.
رسالتش، جوشش ناگاه
در خون خویش
غرّشی در آستانهٔ انفجار
سخت خود را میگزد.
سکوت، جاری میشود.
پشتِ دندانها، زبان خونچکان!
در زندانِ دهان
اکولالیا | #بلاگا_دیمیتروا
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.