درختی سوخت
دودش
شعری گریان برای باغ نوشت.
باغ که سوخت
دودش
داستانی بس غمگین برای کوه نوشت.
کوه که سوخت
دودش
قصیدهای اشکآلود برای روستا نوشت.
روستا که سوخت
دودش
نمایشنامهای تراژیک برای شهر نوشت.
در شهر اما زنی بود
که زیبایی درخت و کوه و روستا و شهر را
یک جا در دل و قامتش داشت
آنگاه که بهخاطر آزادی خودسوزی کرد
دودش
داستانی بیپایان
برای سراسرِ سرزمین نوشت…
اکولالیا | #شیرکو_بیکس
ترجمه از #مختار_شکری_پور
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.