شهادت میدهم به مرغان سپید بال
هنگامی که تو را به یاد میآورم
و از تو مینویسم
قلم در دستم شاخه گلی سرخ میشود
نامت را که مینویسم
ورقهای زیر دستم غافلگیرم میکنند
آب دریا از آن میجوشد
و مرغان سپید بال بر فراز آن پرواز میکنند
هنگامی که از تو مینویسم مداد پاک کنام آتش میگیرد
پیاپی باران بر میزم میبارد
و بر سبدِ کاغذهای دور ریختهام
گلهای بهاری میرویند
و از آن پروانههای رنگارنگ و گنجشگکان پر میگیرند
کاغذ پارههایم
قطعههایی از آینهی نقره میشوند
مانند ماهی که روی میزم بشکند.
بیاموز مرا چگونه بنویسم از تو
یا
چگونه فراموشت کنم.
اکولالیا | #غاده_السمان
ترجمه از #فاطمه_ابوترابیان
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.