اگه من و اون قبلش یه جای دیگه
همدیگرو دیده بودیم
مثلاً تو یه مسافرخونه ی فکسنی قدیمی
شاید با هم می نشستیم و لبی تر می کردیم
و دو سه جامی بالا مینداختیم
اما به اسم سرباز وظیفه
با هم روبرو شدیم
و به هم شلیک کردیم
و من اونو درجا کشتم
آره … من بهش شلیک کردم و کشتمش واسه اینکه-
واسه اینکه دشمنم بود
فقط همین!
و البته منم دشمن اون بودم
اگر چه این خیلی روشنه
شاید اونم مثل من
همین جوری اومده بود جبهه
از زور بیکاری وسایلشو فروخته بود
دلیل دیگه ای نمی توونست داشته باشه
آره …جنگ چیز عجیب و غریبیه
تو می زنی و یک نفرو میکشی-
که اگه قبلاً تو یه میخونه دیده بودیش ،
مهمونش می کردی
شایدم یه سکه ی ناقابل کف دستش میذاشتی
اکولالیا | #توماس_هاردی
ترجمه از #پیرایه_یغمایی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.