من چون رودی تمامی طول تو را میپیمایم،
از میان بدنت میگذرم بدانسان که از میان جنگلی،
مانند کوره راهی که در کوهساران سرگردان است
و ناگهان به لبهی هیچ ختم میشود،
من بر لبهی تیغ اندیشهات راه میروم
و در شگفتیِ پیشانیِ سپیدت سایهام فرو میافتد و تکه تکه میشود،
تکه پارههایم را یک به یک گرد میآورم
و بی تن به راه خویش میروم ، جویان و کورمال
اکولالیا | #اکتاویو_پاز
ترجمهی #احمد_میرعلایی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.