غروب هنگام
کوری و کری و لالی
چند ساعتی
روی نیمکت باغچهای
استوار و شاد و خندان
نشسته بودند
آنکه کور بود با چشم آنکه کر بود میدید و
آنکه کر بود با گوش آنکه لال بود میشنید و
آن نیز که لال بود،
با جنبیدن لب هردوتایشان،
گفتهها را درک میکرد
در یک زمان
سرمست عطر گلها بودند
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.