اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

ماه: سال مالی (صفحه 1 از 3)

کریستوفر مارلو

مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است
عشقی که گرم و شدید است
زود میسوزد و خاموش میشود
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است ا
اگر مرا بسیار دوست یداری
شاید این حس تو صادقانه نباشد.
کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد
من به کم هم قانعم
اگر عشق تو اندک و کم اما صادقانه باشد من راضی ام.
دوستی پایدار و همیشگی از هر چیزی بالاتر است
ادامه شعر

جون بایز

بی تو همیشه زمستان است

جایی که یخ پاره ها آویزانند و شکوفه ها می رقصند
ولی در قلب من بهاری نیست
تو بهار من بودی، تابستان من هم
بی تو، همیشه زمستان است
گله ها به سوی شمال می روند و یاس ها می شکفند
شب ها، یاس ها اتاق روشن از مهتاب مرا عطر آگین می کنند
تو بهار من بودی، تابستان من هم
من به شمال می روم و تا تو را جستجو کنم

ادامه شعر

فرناندو پسوآ

روشن است که خسته ام

روشن است که خسته‌ام
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
از چه خسته‌ام، نمی‌دانم:
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست.
آری خسته‌ام،
و به نرمی لبخند می‌زنم
بر خستگی که فقط همین است
در آن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
و مهمتر از همه، شفافیت درخشانِ
فهمِ قفانگر…
و اینک یگانه تجمّلِ امیدی نداشتن؟

ادامه شعر

احمدرضا احمدی

گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو

به تو گفته بودیم:
گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو
سکوت کردیم
هر جا باران بارید
ما در کنارت ایستاده‌ایم
و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند
گلی پرتاب کردیم
که تو را از یاد ببرند
ادامه شعر

هوشنگ ابتهاج

شب فرو می افتاد

شب فرو می افتاد
به درون آمدم و پنجره ها را بستم
باد با شاخه در آویخته بود
من درین خانه ی تنها…تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید
ادامه شعر

ویلیام بلیک

هرگز راز عشقت را با معشوق مگوی

هرگز راز عشقت را با معشوق مگوی
آن عشق می پاید که ناگفته می ماند
زیرا این نسیم لطیف و مهربان
خوشتر که خاموش و نامرئی بگذرد
من از عشق خویش با معشوق سخن گفتم
و راز دل آشکار کردم
اما او سرد و لرزان
و هراسناک و پریشان
مرا رها کرد و برفت
ادامه شعر

ماریان کوهن

فردا خیانت خواهم کرد

فردا خیانت خواهم کرد، نه امروز
امروز، ناخن هایم را بکشید،
خیانت نخواهم کرد.
شما مرزهای شهامت مرا نمی شناسید
من، اما، از آن با خبرم.
شما پنج دستید،
سخت و زمخت و پر از حلقه های آهنین
بر پایتان چکمه های میخ دار
اما من فردا خیانت خواهم کرد
نه امروز
به این یک شب نیاز دارم
تا تصمیم بگیرم
دست کم به یک شب نیاز دارم
ادامه شعر

الیزابت برت براونینگ

چگونه دوست دارمت؟

چگونه دوست دارمت؟ 
بگذار روشهایم را بشمرم 
دوستت دارم 
به ژرفا و پهنا و بلندایی 
که روحم را توان رسیدن به آن هست 
آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا 
به نهایت بودن 
و کمال زیبایی هستم 
دوستت دارم 
به اندازه خاموشترین نیاز هر روز 
به آفتاب و نور شمع

ادامه شعر

ادموند اسپنسر

محبوبم به سان یخ است

محبوبم به سان یخ است و
من به سان آتش
این کدامین سرمای عظیم ست
که در کویر تفتیده من
ذوب نمی شود ، که هیچ
سخت تر و سخت تر قد می کشد
آن گونه که ناله اش در من
چگونه می شود که سرمای قلب منجمدش
به حرارت بی حدم
اجازه بروز نمی دهد
اما من
بیشتر و بیشتر
در شهدی جوشان گر می گیرم
و حس می کنم شراره هایم
افزوده می شوند و بالا می گیرند

ادامه شعر

Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×