مرا به یاد آور
آن‌گاه که خواهم رفت
آن‌گاه که به سرزمین سکوت خواهم رفت
آن‌گاه که دستان تو دیگر
جایی برای آرمیدن من نخواهد بود
نه
دیگر هیچ‌گاه بر نخواهم گشت
برای بودن ، در کنار تو
مرا به یاد آور
آن‌گاه که روزها از پس روزها نمی‌آیند
مرا به یاد آور
آن‌گاه که در باره‌ی نقشه‌هایی می‌گویی
که برای آینده‌مان کشیده‌ای
می‌دانی که اکنون دیر است
برای گفت‌وگو کردن
برای دعا خواندن
غمگین نباش

اگر باید اندک زمانی فراموشم کنی
که باز به یادم خواهی آورد
برای رهایی از تاریکی و فساد
این‌که به خاطرم آوری و غمگین باشی
این‌که رد پای من بر گذرگاه افکارت حک شود
بهتر است
از همه چیز را فراموش کردن
و لبخند زدن

اکولالیا | #کریستینا_روزتی