زندگی
تو از چه رو به من اعطا شدی
ارمغان اتفاق
ای هدیهی عبثْ
زندگی !
و از چه رو به سِرِّ تقدیر
محکومی به زنجیر مرگ
کیست که از روی عداوت
مرا از نیستی خوانده
روحم را لبریز شور و
عقلم را سرشار تردید ساخته
ولی در فرارویم
دِریغ از هدفی
خلأ
و در سر
جز یاوهایام نیست
و این جنجالِ مدام زندگی
و سیل غصه و اندوهش
چه عذابم میدهد.
اکولالیا | #الکساندر_پوشکین
ترجمه از حمیدرضا_آتش_برآب
از کتاب شعر روس (عصر طلایی و نقرهای ) – انتشارات نی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.