اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نویسنده: ادمین (صفحه 30 از 188)

پیر پائولو پازولینی

جان و آسمان

ای عشق مادرانه،
مایهٔ دلشکستگی بدن‌های زرین پرشده از راز رحم‌ها 
معشوق ناخواسته 
با نگرش‌های ناشی از هرزگی 
و عطرش که می‌خندد همراه عضو‌های بیگناه‌اش 
پیچ‌های سنگین آتشین گیسوانش 
با نگاه‌های بی‌تفاوت ظالمانه‌اش 
و توجهات بی‌باورانه‌اش…
ادامه شعر

نزار قبانی

مهین

من تو را دوست دارم
تا پیوند داشته باشم
با خدا، با زمین، با تاریخ، با زمان
با آب، با مزرعه
با کودکانِ خندان
با نان!
با دریا، با صدف‌ها و کِشتی‌ها
با ستاره‌ی شب که النگوهایش را به من می‌بخشد
با شعر که ساکنش هستم
با زخم که در من زندگی می‌کند!
ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

ثروت من

محبوب‌من
از آن‌ هنگام که برای اولین بار
دستم را
به دستان تو سپردم ،
حس کردی که چقدر دوستت دارم !
آری
ممکن است
این چنین،
ثروت راستین خود را به عشق بخشید…
و سپس
همه چیز را ترک کرد ،
بدون نگاهی به پشت سر…

ادامه شعر

محمد مختاری

بی‌خوابی / محمد مختاری

چه فرق می‌کرد زندانی در چشم انداز باشد یا دانشگاهی؟
اگر که رویا تنها احتلامی بود بازی گوشانه
تشنج پوستم را که می‌شنوم سوزن سوزن که می‌شود کف پا ،
علامت این است که چیزی خراب می‌شود
دمی که یک کلمه هم زیادی‌ست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار،
سایه دستی‌ست که می‌پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟
چه تازیانه کف پا خورده باشد
چه از فشار خونی موروث در رنج بوده باشی

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

الهه حقیقت

اگر،
دستم را بلند کنم،
هنگام لمس سیم‌مسی،
که جریانی از  برق از میانش می گذرد ،
فرو خواهم ریخت ،
مانند بارانی از خاکستر…
فیزیک ، حقیقت است 
کتاب مقدس ،حقیقت است 
عشق ،حقیقت است 
و حقیقت ، دردی است جانکاه…

آفاناسی فیت

تاجِ گُل باشکوهت

تاجِ گُلِ باشکوهت
عطرافشان و خُرم است
از گُل‌های تاجت رایحه‌ جاری‌ست
و جعد گیسوانت از غرور عاری‌ست
تاجِ گُلِ باشکوهت
عطرافشان و خُرم است.

تاجِ گُلِ باشکوهت
عطرافشان و خُرم است.
و چشمانِ رعدت نیروی کُشنده‌ای
نهُ باورم نیست که عاشق نبوده‌ای
تاجِ گُلِ باشکوهت
عطرافشان و خُرم است.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

در میان دستان عاشق تو

در میان دستان عاشق تو،
من فقط نوای خش خش ،
برگ‌ها هستم.
 بوسه از لب های گرم تو،
عطری برمی‌انگیزد 
که  مرا می‌گوید ؛ تو با من می‌مانی.
عطری برمی‌انگیزد 
که مرا می‌گوید ؛  شب  ما می‌گذرد.

ادامه شعر

ادگار آلن پو

تنها /ادگار آلن پو

از دوران کودکی مانند آنچه دیگران بودند، نبودم.
مانند آنچه دیگران می‌دیدند، ندیدم.
نمی‌توانستم شور و شوقم را از یک چشمه بگیرم.
غم خود را از یک منشاء نگرفته‌ام
نمی‌توانم قلبم را بیدار کنم
که از نوای یکسانی لذت ببرد
و هرچه عشق ورزیدم، به تنهایی بود.
سپس، در کودکیم، در سپیده دم یک زندگی پرتلاطم
از عمق هرچه خیر و شر است ،
معمایی سربرآورد که مرا بی حرکت نگاه می‌دارد.

ادامه شعر

شهرام شیدایی

آن‌قدر به خودم گوش می‌دهم

آن‌قدر به خودم گوش می‌دهم
که رودخانه‌یِ گِل‌آلود زلال می‌شود
کلمه‌ها برای بیرون‌آمدن بال‌بال می‌زنند
پرنده‌ها تمامِ شاخه‌های دُور و برم را می‌گیرند.

کلمه‌ها چیزی می‌خواهند پرنده‌ها چیزی
و رودخانه آن‌قدر زلال شده
که عزیزترین مُـرده‌ات را بی‌صدا کنارت حس می‌کنی
چشم‌هایت را می‌بندی ، حرف نمی‌زنی ، ساعت‌ها
این درکِ من از توست :
در سکوتت مُـرده‌ها جابه‌جا می‌شوندــ
کسی که منم ، اما کلمه تو با آن آمد ــ
طول می‌کشد ، سکوتت طول می‌کشد
آن‌قدر که پرنده‌ها به تمامِ بدنت نوک می‌زنند
و چیزی می‌خواهند که تو را زجر می‌دهدــ‌
از هیچ‌کس نتوانسته‌ام ، نمی‌توانم جدا شوم ــ‌
این درکِ من از ، من و توست .

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

درمیان شکوفه‌های گیلاس وحشی

در میان شکوفه‌های گیلاس وحشی
که عطرشان  آشوب درونم را به زانو درآورد،
بی رمق و لرزان ایستادم.
در حالیکه تو ایستاده در پشت سرم و تندتر از جریان آب دست‌هایم را  محکم گرفتی و بوسیدی
سپس
درخت گیلاس بود
و فقط
درخت گیلاس بود
که ما را نظاره می‌کرد.

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×