اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نویسنده: ادمین (صفحه 53 از 188)

یانیس ریتسوس

وقتی کنار پنجره می‌ایستی

وقتی کنار پنجره می‌ایستی
شانه‌هایت پنجره را
شانه‌هایت دریا را
شانه‌هایت قایق ماهیگیران را می‌پوشاند
وقتی کنار پنجره می‌ایستی
تمام حجم خانه پر می‌شود از سایه‌ی تو
همچون سایه‌ی تندیس بلندِ فرشته‌ای
غنچه‌ی روشن ستارگان
به بالین گوش‌های تو می‌شکفند
پنجره‌ی ما

ادامه شعر

نزار قبانی

لندن به من آموخت

لندن به من آموخت
که برگ های زرد را دوست داشته باشم
و رنگ خاکستری را
و اینکه از تاریخ عاد و ثمود فراری شوم
لندن به من آموخت
که بی هیچ مرزی, آزادی ام را بنگرم
و بی هیچ مرزی متن های شعر را
و بی هیچ مرزی آداب و رسوم عشق را به من آموخت
که چگونه وقای عاشق زنی شوم, ممکن است
جهان را بی هیچ مرز بگذارد

ادامه شعر

فروغ فرخزاد

شکوفه‌ی اندوه

از ساندکلاود بشنوید. (شاید نیاز به فـیلـترشـکن دارد) 👇

شادم که در شرار تو می‌سوزم
شادم که در خیال تو می‌گریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی‌زوال تو می‌گریم

پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره‌ی دیگر نیست

ادامه شعر

غاده السمان

می‌دانم که کجا زاده شدم

من فیلم نیستم
که تنها برای مردن به وطنش برمی‌گردد
من قورباغه نیستم
که وطنم قور قور شامکاه باشد
من ماهی نیستم که وطنش خیزاب است
هر جا که برود
من افعی نیستم، که هر سال پوست می‌اندازد
و از آن کیفی می‌سازد برای چسب وطنی تازه
من خرگوش نیستم که وطنش تناسل است
من سگ نیستم که شادمانه دم می‌جنباند
برای کسی که خوراکش می‌دهد
و از حرارت سرشارش می‌کند
و قلاده‌ای زرین در گردنش می‌اندازد

ادامه شعر

اوزدمیر آصف

شهری که در آن زندگی می‌کنی

برای من باز بگذار،
درهای شهری را
که در آن زندگی می‌کنی
چیزهایی که
برای تو خواهم گفت،
تنها با سخن گفتن از آنها
به اتمام نمی‌رسد

سال‌هاست از زندگی من،
لحظه‌هایی را دزدیده‌ای
که تمام‌شان
با نام تو یکی شده بودند

ادامه شعر

نزار قبانی

به جز کلمه

اینجادیگر راه چاره ای نمانده است
به جز کلمه
اینجادیگر سینه ای مرا شیر نمی دهد
به جز کلمه
اینجادیگر میهنی نیست مرا حمایت کند
به جز کلمه
اینجا در گذشته ی من زنی دیگر نیست
به جز کلمه
به جز کلمه !

آتیلا ایلهان

تو اگر هنوز استانبولی

تو اگر هنوز استانبولی
و من اشتباه نمی‌کنم
زیر بغل
کتابی قدیمی دارم
که برای ماهی گیران سیسیل و کارگران مارسی خواهم خواند

تو اگر هنوز استانبولی
و من هنوز گول نامردان گل به سینه را نمی‌خورم
باز هم گوش به فرمان توام

ادامه شعر

آتیلا ایلهان

وگرنه باران مرا با خود خواهد برد


دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ستاره‌ها
یکی‌یکی سقوط خواهند کرد
اگر شاعرم، اگر مرا می‌شناسی
پس می دانی که از باران می‌ترسم

اگر چشم هایم را به یاد می‌آوری
دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه، باران مرا با خود خواهد برد

شبانه، صدایی اگر شنیدی
این منم که سرآسیمه
از باران می‌گریزم

ادامه شعر

جمال ثریا

شهری که تو هستی

استانبول،
شهری که هم تو هستی
هم من
ولی ما نیستیم

ناظم حکمت

برای خود و مردمی که دوستشان می‌دارم

درختان گوجه
شکوفه پوشند
اول،هلوی وحشی به شکوفه می‌نشیند
بعد گوجه.

عشق من
بنشینیم زانو به زانو
روی چمن
هوا خوشگوار است و روشن
-اما هنوز گرم نیست-
بادام‌ها سبزند و کُرک‌دار
نرمِ نرم
سرخوشم
چرا که هنوز زنده‌ایم
شاید پیشتر از این‌ها می‌مردیم

ادامه شعر
Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×