اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران آرژانتین (صفحه 1 از 3)

خورخه لوئیس بورخس

تشر خورده

عشق همین است. یا پنهان خواهم شد یا خواهم گریخت. 
دیوارهای زندانش قد می کشند، همچو رویایی مخوف. 
نقاب دلفریبش عوض شده، اما مثل همیشه یگانه است. 
حال طلسم ها به چه کارم می آید: مطالعه حروف، دانشوری موهوم، کارآموزی زبانی که شمالی های سرسخت برای دریا و شمشیرشان می خواندند، صفای دوستی، سالن های کتابخانه، چیزهای معمولی، عادتها، عشق جوان مادر من، سپاه سایه مردگانم، شبی بی پایان یا طعم خواب و رویا؟ 
من با بودن و نبودن با تو زمان را می سنجم. 
حال ظرف آب بر فراز چشمه می شکند، حال مرد از صدای پرندگان برمی خیزد، حال غیر قابل تشخیصند آنها که از پنجره نگاه می کنند، اما تاریکی صلحی به بار نیاورده است. 

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

خاطرم سرشار باد

خاطرم سرشار باد
از یاد خیابانی خاکی با دیوارهای کوتاه
و سواری بالا بلند
که سپیده را از خود سرشار می‌کند
با شنلی ژنده و بلند
در یکی از روزهای ملالت‌بار
در روزی بی‌تاریخ.

خاطرم سرشار باد
از یاد مادرم که به صبح می‌نگرد
در ایستگاه قطار سانتا ایرِنه
بی خبر از آنکه قرار است
نام خانوادگی اش بورخِس شود.
خاطرم سرشار باد
از یاد جنگیدن در نبرد سِپدا
و نظاره اسنانیسلاو دلکامپو
آنگاه که با شادمانی دلاورانه اش
نخستین گلوله را بر تن خویش خوشامد می گفت.

ادامه شعر

روبرتو خواروز

هر حرف تردیدی است

هر حرف تردیدی است،
هر سکوت تردیدی دیگر.
بااین‌همه
پیوند‌شان به ما مجال می‌دهد
تا نفس بکشیم

هر خواب یک فرورفتگی است،
هر بیداری فرورفتگی‌یی دیگر.
بااین‌همه
پبوندشان به ما مجال می‌دهد
تا برخیزیم.

ادامه شعر

روبرتو خواروز

خوابْ عشقی گمشده است

بیدار شدم با قطعه‌ای رؤیا در کف،
و ندانستم با آن چه کنم.
پس به دنبال قطعه‌ای بیداری گشتم
تا آن را لباسِ قطعه‌رؤیا کنم،
اما قطعه‌رؤیا دیگر آن‌جا نبود.
حال قطعه‌ای بیداری در کف دارم
و نمی‌دانم با آن چه کنم.
مگر آن‌که دستانی دیگر بیابم
که بتوانند با آن به درونِ رؤیا درآیند.

من پرنده‌یی دارم سیاه‌رنگ
تا در شب پرواز کند.
و برای پروازِ در روز
پرنده‌یی دارم خالی.

ادامه شعر

روبرتو خواروز

چیزی را جستجو کردن

چیزی را جستجو کردن
همیشه یافتن چیز دیگری است.
پس برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی.

پرنده ای را جستجو کردن، گل سرخی را یافتن،
عشق را جستجو کردن، تبعید را یافتن،
هیچ را جستجو کردن، انسان را شناختن،
به عقب رفتن برای پیشروی کردن.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

چیستان‌ها

من که امروز این سطر‌ها را به آواز می خوانم
فردا جسدی معمایی خواهم بود
که در قلمرویی جادویی و بی‌بار ساکن است
بی پیش و پس و کی.
عارفان چنین می‌گویند.
می‌گویم که باور دارم
که من نه سزاوار دوزخم و نه در خورد بهشت
ولی پیش‌بینی نمی‌کنم.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

باران

اکنون که بارانی نرم و ریز در بیرون می‌بارد
سرانجام شامگاه کاملا ناگهانی صاف می‌شود.
در حال باریدن با باریده.
خود باران بی‌گمان چیزی است که در گذشته روی می‌دهد.

هر که باریدن آن را می‌شنود، زمانی را به یاد آورده است که
در آن، پیچش غریب سرنوشت گلی را همراه با سرخی گیج‌کننده‌ی
سرخش به او بازگردانده که نامش «رُز» بود.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

پذیرای فرسایش

پذیرای فرسایش
به قاطعیت شکوهمند خاک،
آهسته می‌کنیم صدایمان را
در عبور از ریشه‌های طویل مقابر،
که تلفیق روح و مرمر در آنها
وعده‌ی شکوه مطلوب مرگ است.
مقبره‌ها زیبایند،
به عریانیِ واژه‌های لاتین و تاریخ حک شده ی مرگ بر آنها،
همراهی مرمر و گُل
و میدانگاه‌هایی چون حیاط‌ها سرد
و دیروزهای بی‌شمار تاریخ
که خاموش و یگانه‌اند امروز.
سهواً به مرگ می‌دانیم آن آسودگی را
و بر این باوریم که «پایان» آرزوی ماست
حال آن که آرزوی ما بی‌اعتنایی است و خواب.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

ماه

چه تنهایی بی‌قدری در این طلا
این دیگر ماه هر شب نیست
آن ماهی که «ابوالبشر» برای اول بار دید.

قرن‌ها شب‌زنده‌داری
آن را با اشک‌های باستانی لبریز کرده.

نیک بنگر
که اکنون آینه‌ی توست.

خورخه لوئیس بورخس

به کسی که دیگر جوان نیست

از پیش می‌توانی صحنه‌ی فاجعه‌بار را
با آنچه در جایگاه مقرر هست، ببینی؛
قداره و خاکستر مقدر شده برای دیدو*
سکه‌ی آماده شده برای بلیساریوس*
تو در برنز پنهان شعر شش و تدی یونانی برای جنگ
به دنبال که می‌گردی،
هنگامی که این کف دست زمین در اینجا منتظر تواند
هجوم ناگهانی خون، گور خمیازه‌کش؟
در اینجا آینه‌ی جستجوناپذیری ترا می‌پاید
که چهره‌ی همه‌ی روزهای کوتاه شونده‌ی تو،
و رنج تو را خواب می‌بیند و بعد از یاد می‌برد.

ادامه شعر
Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×