اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 158 از 202)

ناظم حکمت

من خائن به وطن هستم

اگر وطن، از گرسنگی تلف شدن در طول جاده هاست،
اگر وطن،مثل سگ از سرما لرزیدن و ازتب به خود پیچیدن است،
اگر وطن، نوشیدن خون سرخ ما در کارخانه های شماست ،
اگر وطن پنجه های اربابهایتان است،
اگر وطن، حکومت نظامی است،
اگر وطن، باتوم پلیس است،
اگر وطن، رها نشدن از عفونت و گندیدگی شماست،
من خائن به وطن هستم

اکولالیا | #ناظم_حکمت

لنگستون هیوز

خداحافظ مسیح

گوش بده مسیح
تو روزای خودت خیلی خوب بودی، به گمونم –
ولی دیگه دورت سر اومده
…اونا بردنت بالا بالاها، یه قصه بزرگ ازت ساختن
که بهش میگن انجیل
اون دیگه الان مرده،
پاپ ها و کشیشا
از اون خروار خروار پول به جیب زدن
اونا تو رو گرون فروختن

به پادشاها، ژنرالا، دزدا، آدم کشا –
به تزار و قزاقاش
به کلیسای راکفلر
به روزنامه عصر یه شنبه
تو دیگه به هیچ دردی نمی خوری
گرو دستشون شدی
تا تسلیمت کنن و نوکریشونو بکنی
ادامه شعر

پابلو نرودا

طفلکی ها

چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند

از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان
ادامه شعر

پل الوار

این است قانون

این است قانون گرم انسان‌ها
از رز باده می‌سازند
از زغال آتش و
از بوسه‌ها انسان‌ها.

این است قانون سخت انسان‌ها
دست‌ناخورده ماندن
به رغم شوربختی و جنگ
به رغم خطرهای مرگ.

این است قانون دل‌پذیر انسان‌ها
آب را به نور بدل کردن
رویا را به واقعیت و
دشمنان را به برادران.

قانونی کهنه و نو
که طریق کمالش
از ژرفای جان کودک
تا حجت مطلق می‌گذرد

اکولالیا | #پل_الوار
ترجمه از احمد شاملو

برتولت برشت

قطعنامه / برتولت برشت

نظر به اینکه
ما ضعیفیم
برای بندگی ما
قانون ساختید
نظر به اینکه دیگر
نمیخواهیم بنده باشیم
قانون شما در آینده باطل است.

تهدید میکنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم.

نظر به اینکه
گرسنه خواهیم ماند
اگر زین بیش تحمل کنیم
تا که باز
غارت کنید ما را
مصممیم که زین پس
از نان شب که فاقد آنیم
کسی نیست ما را جدا نماید
جز شیشه های ویترین.
ادامه شعر

یانیس ریتسوس

آفتاب خرمن مى‏ کنم

پنجه ‏ى مریم، رُسته در شکاف صخره‏ یى
این همه رنگ از کجا آورده‏ اى تا بشکوفى؟
ساقه‏ یى چنین از کجا آورده‏ اى تا بر آن تاب خورى؟

– قطره قطره خون از سر صخره‏ ها گرد آورده‏ ام،
از گلبرگ ‏هاى سرخ دستمالى بافته‏ ام
و اکنون
آفتاب خرمن مى‏ کنم

اکولالیا | #یانیس_ریتسوس
ترجمه از #احمد_شاملو

پابلو نرودا

سفری دراز می خواهم

سفری دراز می خواهم
از کمرگاهت تا پاهایت

خرد تر هستم از پشه ای

از این تپه ها بالا می روم
تپه هایی به رنگ گندمزار
از باریکه راه هایی
که تنها من می شناسم
چشم انداز رنگ پریده و جای جای سوخته اش را

به کوهی می رسم
در آمدن از آن ممکن نیست
چه خزه غول آسایی! و چه گل سرخی
از آتشی نمناک!
ادامه شعر

ویسلاوا شیمبورسکا

مرزهای خاکی آدم‌ها

آه چقدر مرزهای خاکی آدم‌ها ترک‌دارند!
چقدر ابر، بی‌جواز از فراز آن‌ها عبور می‌کند.
چقدر شن می‌ریزد از کشوری به کشور دیگر
چقدر سنگ‌ریزه با پرش‌هایی تحریک‌آمیز!

آیا لازم است هر پرنده‌ای را که پرواز می‌کند
یا همین حالا دارد روی میله‌ی عبور ممنوع می‌نشیند، ذکر کنم؟
کافی‌ست گنجشکی باشد، دمش خارجی است و
نوکش اما هنوز این‌جایی‌ست
و هم‌چنان و هم‌چنان وول می‌خورد!

از حشرات بی‌شمار کفایت می‌کنم به مورچه.
سر راهش میان کفش‌های مرزبان
خود را موظف نمی‌داند پاسخ دهد به پرسش از کجا به کجا.
ادامه شعر

یانیس ریتسوس

معنای سادگی

پشت چیزهایی ساده پنهان می شوم که پیدایم کنی
اگر هم پیدایم نکنی، خود چیزها را پیدا می کنی
لمس می کنی هرآنچه را که من لمس می کنم
و چنین نقش دست هایمان با هم یکی می شود…

ماه بلند اوت در آشپزخانه می تابد
همچون ظرفی مسین
خانه خلوت را روشن می کند و سکوت خانه را به زانو در می آورد
همیشه سکوت زانو زده می ماند.
ادامه شعر

پل الوار

سپیده که سر بزند

سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز

اکولالیا | #پل_الوار

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×