اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 168 از 202)

رضا براهنی

سفر پیدایش

مثل پرنده ای که بال زنان از افق کرامت خود را نثار کرد به پرواز
و مثل یک برهنه شدن
و مثل یک سپیده ی از تیرگی برهنه شده
دریاچه های شاد دو چشمش درشت، چون دریا
و مثل یک درخت پر از میوه
و مثل آب، سایه و چون وحی و واحه ای ز نبوت ز بادیه
با عدل بال های ترازو سان،
قرآن دست های بلندش،
خورشیسدی از تجلی اشراق را گشودانگشت های ساده و موزون سوره ها
آن آیه ی منظم ناخن ها
-آن لاله های قافیه ها
آن آیت بلندی بیرق ها
با بوسه های زنده تلاوت شد
تفسیری از امید و سخاوت،
تقریر شد
بر روی ریگ بادیه، در برگ های سبز
تحریر شد
ادامه شعر

گندمزار

از گندم‌زارها که می‌گذرم
دست‌ام به خوشه‌هاست
دلم با تو
از خیابان که می‌گذرم
یاد تو با من است
چشم‌ام به چراغ راهنما
راه که می‌روم با منی
کندتر از من قدم برمی‌داری
زودتر از من
به خانه می رسی

اکولالیا | #آرزو_نوری

زخم دلتنگی

تنگ که می شود
دلم
به خودم می بالم
مثل سربازی که
به زخم هایش

اکولالیا | #افشین_خماند

شلیک

سکوتت را شنیدم
آمدم تا
این تنهایی را تمام کنی
تنهایی که
مثل شاخ هایم هر روز قد میکشد
و تو
آخرین تیر نروژی ات را
در بدنم فرو کردی
تا چشمهایم
دکوراسیون خانه ات شوند
اما
به شلیکت نیاز نبود
من گوزنی مرده بودم
پیش از انکه تفنگت را نشان دهی

اکولالیا | #سبحان_قربانی

هاینریش هاینه

نامه ای که نوشته ای

نامه ای که نوشته ای 
هرگز نگرانم نمی کند 
گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت 
اما، نامه ات چرا اینقدر طولانی است؟ 
تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ 
این خودش یک کتاب کوچک است 
هیچ کس برای خداحافظی 
نامه ای چنین مفصل نمی نویسد 

از کتاب درختان ممنوع

	

چارلز بوکوفسکی

زندگی‌ ای برای هدر دادن

تقریباً صبح است
توکاها روی کابل تلفن
منتظرند
و من راس ساعت ۶ صبح
ساندویچ فراموش شده‌ی
دیروز را می‌خورم
صبح آرام روز یکشنبه
یک لنگه کفشم
یک گوشه‌ی اتاق
راست ایستاده
و لنگه‌ی دیگر به پهلو
افتاده است
بله، بعضی زندگی‌ها برای هدر دادن
آفریده شده‌اند

اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی

اریش فرید

عشق می گوید

عقل می گوید
که دیوانگی ست
عشق میگوید
همانی که هست

هشیاری می‌گوید
که ناخرسندیست
ترس می گوید
جز رنج ، هیچ‌چیز نیست
فراست می گوید
آینده‌ای ندارد
عشق می گوید
همانی که هست

غرور می گوید
مضحک است
هشیاری می‌گوید
احمقانه است
تجربه می گوید
غیرممکن است
عشق می گوید
همانی که هست

هنگامی که روح زخمیِ مرا بوسیدی

اشتباه نکن
نه زیباییِ تو
نه محبوبیتِ تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که
روح زخمیِ مرا بوسیدی
من عاشقت شدم

ژاک پره‌ ور

با لبهای تو دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت

لبهایت را بیشتر از تمامی کتاب هایم دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از انکه باید بدانم ، می دانم.
لبهایت را بیشتر از تمامی گل ها دوست می دارم
چرا که لب هایت لطیف تر و شکننده تر از تمامی انهاست.
لبهایت را بیش از تمامی کلمات دوست می دارم
چرا که با لبهای تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت

اکولالیا | #ژاک_پره‌_ور

تورگوت اویار

درد های یک زن

درد های یک زن
خیلى بیشتر
از آنیست که
به زبان می آورد

اکولالیا | #تورگوت_اویار

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×