اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 197 از 202)

نزار قبانی

تا آن هنگام که در عشق ورزیدن کودک هستی

تا آن هنگام که
در عشق ورزیدن کودک هستی
میان تو و من
به قدر دریاها و کوه ها فاصله ست.
اگر رو به روی تو به سکوت بنشینم رواست
که سکوت در محضر زیبایی، زیباست
سخنان عاشقانه ی ما
ویرانگرِ عشق است
واژگان آنگاه که بر زبان آیند ،
از بین میروند
ادامه شعر

ریچارد براتیگان

اینجا نشسته ام

اینجا نشسته ام
به عنوان یک خراب کننده ی عشق
به تو فکر می کنم
وای متاسفم. تو را ناراحت کردم
اما کار دیگری نمی توانستم بکنم
چون مجبورم آزاد باشم
ادامه شعر

آنا آخماتووا

تو مرا اختراع کردی

تو مرا اختراع کردی
چنین انسانی در زمین نمی شود یافت
چنین انسانی زمینی
هرگز نبوده است
نه دکتری می تواند التیامش دهد
نه شاعری آرامش کند…
شبحی سایه وار
شب و روز در اختیار دارد او را
در سالی باور نکردنی همدیگر را دیدیم
زمانی که قدرت دنیا فروکش می کرد
همه چیز سوگوار بود،
ادامه شعر

اوزدمیر آصف

دست هایت را بده خواهم بوسید

دست هایت را بده
خواهم بوسید
از میانِ هزاران دست
از این خطوط ِ سفید
خواهم گذشت،
دست هایت را بده
دست هایت را…
تو را خواهم کشت
فرو خواهم رفت
در چشم هایت،
ادامه شعر

احمد شاملو

ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ / احمد شاملو

ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺻﻮﺭﺗﮕﺮﺍﻥ
ﺑﺴﻴﺎﺭ
ﺍﺯ ﺁﻣﻴﺰﻩ ﯼ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ
ﺁﻫﻮﺍﻥ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻧﺪ؛
ﻳﺎ ﺩﺭ ﺧﻄﻮﻁِ ﮐﻮﻫﭙﺎﻳﻪ ﻳﯽ
ﺭﻣﻪ ﻳﯽ
ﮐﻪ ﺷﺒﺎﻥ ﺍﺵ ﺩﺭ ﮐﺞ ﻭ ﮐﻮﺝِ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺳﺘﻴﻎِ ﮐﻮﻩ
ﻧﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛
ﻳﺎ ﺑﻪ ﺳﻴﺮﯼ ﻭ ﺳﺎﺩﮔﯽ
ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞِ ﭘُﺮﻧﮕﺎﺭِ ﻣﻪ ﺁﻟﻮﺩ
ﮔﻮﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﺳﻨﻪ
ﮐﻪ ﻣﺎﻍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ.
ادامه شعر

احمد شاملو

صبوحی / احمد شاملو

به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود،
و در پکبازی معصومانه گرگ ومیش
شبکور گرسنه چشم حریص
بال می زد.
به پرواز شک کرده بودم من.

سحرگاهان
سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ
در تجلی بود.
ادامه شعر

برتولت برشت

ما نیازی به گرد باد نداریم

ما نیازی به گرد باد نداریم
ما نیازی به طوفان نداریم
کارهای وحشتباری که تندبادها و طوفانها می توانند
ما خود نیز می توانیم
گردباد سهمگین است
و طوفان سهمگین تر
اما هیچ چیزی سهمگین تر از انسان نیست

نصرت رحمانی

درازنای شب اندوهان را از من بپرس

ای دوست
درازنای شب اندوهان را
از من بپرس
که در کوچه ی عاشقان تا سحرگاه
رقصیده ام
و طول راه جدایی را
از شیون عبث گامهای من
بر سنگ فرش حوصله ی راه.
که همپای بادها
در شهر و کوه و دشت
ادامه شعر

آنا آخماتووا

او در این دنیا سه چیز را دوست داشت

او در این دنیا سه چیز را دوست داشت:
دعای شامگاهی؛
طاووس سفید؛
و نقشه رنگ پریده آمریکا.
و سه چیز را دوست نداشت:
گریه کودکان؛
مربای تمشک با چائی؛
و پرخاشجویی زنانه
و من همسر او بودم

اکولالیا | #آنا_آخماتوا

غاده السمان

عشق تو را من اختراع کردم

عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!

اکولالیا | #غاده_السمان

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×