اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار هالینا پوشویاتوسکا (صفحه 2 از 3)

هالینا پوشویاتوسکا

الهه حقیقت

اگر،
دستم را بلند کنم،
هنگام لمس سیم‌مسی،
که جریانی از  برق از میانش می گذرد ،
فرو خواهم ریخت ،
مانند بارانی از خاکستر…
فیزیک ، حقیقت است 
کتاب مقدس ،حقیقت است 
عشق ،حقیقت است 
و حقیقت ، دردی است جانکاه…

هالینا پوشویاتوسکا

در میان دستان عاشق تو

در میان دستان عاشق تو،
من فقط نوای خش خش ،
برگ‌ها هستم.
 بوسه از لب های گرم تو،
عطری برمی‌انگیزد 
که  مرا می‌گوید ؛ تو با من می‌مانی.
عطری برمی‌انگیزد 
که مرا می‌گوید ؛  شب  ما می‌گذرد.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

درمیان شکوفه‌های گیلاس وحشی

در میان شکوفه‌های گیلاس وحشی
که عطرشان  آشوب درونم را به زانو درآورد،
بی رمق و لرزان ایستادم.
در حالیکه تو ایستاده در پشت سرم و تندتر از جریان آب دست‌هایم را  محکم گرفتی و بوسیدی
سپس
درخت گیلاس بود
و فقط
درخت گیلاس بود
که ما را نظاره می‌کرد.

هالینا پوشویاتوسکا

این، من هستم که نجوا می‌کنم

به راستی، «عاشق» شدم.
در عصب دست‌هایم،
جریانی از طلا می‌گذرد .
به راستی، «من »هستم .
در هر برگی از درخت
که ناگهان خواهد افتاد ،
در هر رویش جوانه  تازه و لطیف ،
در رسیدن سیب‌های کال.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

و دوباره مرا ترک‌ گفت

قادر نیستم با کلمات بیان کنم‌.
حسرتی که در من است ،
در کلمات نمی‌گنجد.
اما در خالی آغوش گشوده‌ام،
در جریان خون رگ‌های بازوانم ،
در هر ضربان قلب من ،
تو ،
طنین انداز می‌شوی،
عبور می کنی ،
دوباره به من باز می‌گردی ،
و تا ابد ،
می‌مانی.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

فقط با یک نفس

من نشسته ام اینجا ، کنار بخاری .
تمام تلاشم این است ،
زمان را متوقف کنم ؛
با‌ موج ظریف پرده ها ،
با درخشش نور روی دیوارها،
با ردیف موزون کتاب ها -در قفسه چوبی،
با نقش مبهم برگ روی قالیچه.
و آن گلهای زرد را ،

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

ناخن هایم کلمات را چنگ‌ می‌زند

ناخن هایم کلمات را چنگ‌ می‌زند. 
صدا می‌زنم ؛
چقدر دوستت دارم.
کوه ها ،
با خون من ،
سرخی تیره می‌شود.
رنگ علف‌های کوهی می پرد،
از رنج‌ من .
و جنگل تاریک می‌شود.
جنگل غیر قابل عبور می‌شود،
چون مرگ .

هالینا پوشویاتوسکا

عاشق هیچ کس نیستم

جرقه‌های خیال مرا ،
گاه فقط ،
یک «کلمه »روشن می‌کند ،
و گاه بوی« شوری» آب .

آنگاه حس می‌کنم ،
در قایقی شناور هستم ،
که زیر پایم این پا و آن پا می‌شود،
در اقیانوسی که بی انتها است ،
و بدون ساحل .

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

دستان تو چند سال دارند؟

دستان تو چند سال دارند؟
درختان پرگره
به موهای من که دست می‌کشند
بهار می‌شوند
بوی ریشه‌هایی که از خواب برخاسته‌اند
زمزمه زمین
پشت خمیده پاییز را
می‌شکند
باد بهار
در میان انگشتان خشکیده می‌رقصد
ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

مرا به اسم صدا کن

مرا به اسم صدا کن
تا بیایم
ای جان من

مرا به اسم صدا کن
نپرس
آیا اسمم
اسم پرنده ای ست در حال پرواز ؟
یا بوته ای
که ریشه اش در خاک فرو رفته است ؟
و آسمان را با رنگ خون
آغشته می کند
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×