اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 48 از 189

اورهان ولی

فروردین

غیرممکن است
شعر نوشتن
اگر که عاشق باشی
و شعر ننوشتن
اگر که ماه،
ماهِ فروردین باشد.

ترجمه از و. م. آیرو

از کتاب دیجیتال مفت زندگی می‌کنیم مفت

	

هوشنگ ابتهاج

به نام شما

زمان قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما

درین هوا چه نفس ها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما

تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما

ادامه شعر

پل سلان و گیزله لسترانگ
پل سلان و همسرش گیزله لسترانگ

پل سلان در ۱۹۲۰ در خانواد‌ه‌ای یهودی و آلمانی زبان زاده شد. در چرنوویتس بوکونیای شمالی که در آن زمان بخشی از رومانی بود، و بعدها قسمتی از امپراتوری اتریش-هانگری به شمار آمد و اکنون قسمتی از اکراین است. پدرش، لئو آنتشل Leo Antschel می‌خواست پسرش به عبری در سفاه ایوریاه، Safah Ivriah آموزشگاهی با پیش‌باوری به خردی همسو با فرهنگ اتریشی تحصیل کند. مادرش، فریتزی Fritzi خواننده‌ی پرشور ادبیات آلمانی بود که اصرارداشت زبان آلمانی زبان خانگی‌شان باشد.

ادامه شعر

پل سلان

مادر ساکتم برای هر کسی می‌گرید

ای صنوبر، برگ‌هایت درون تاریکی می‌درخشند سفید.
گیسوان مادرم هرگز سفید نبودند.

گل قاصدک، چه سبز است اکراین
مادر گیس‌زردم به میهن نیامده است.

ابر بارانی، بر فراز چاه آیا می‌پلکی؟
مادر ساکتم برای هر کسی می‌گرید.

ادامه شعر

یوسف هایال اوغلو

مادر

من هیچگاه تیر و کمان نداشتم مادر
نه پرنده‌ای را زده‌ام
نه شیشه‌ی کسی را شکسته‌ام
اما،بچه‌ی چندان خوبی هم نبودم
هیچگاه دلت را نشکستم،همیشه گردن خود را شکستم
من در طول زندگی،همیشه خود را آزردم

هرچند ساکت به نظر آیم
مغرور و طوفانی‌ام مادر
مانند یک نیزه
همیشه در مقابل آینه
صاف ایستاده ام مادر
من هیچگاه کاری نکردم که به تو بد بگویند
یا آبرویت لکه‌دار شود
اما مشت‌های زیادی به سینه‌ام کوبیده‌ام
قلبم را بسیار خسته کرده‌ام
من در طول عمرم،بیش از همه خود را مواخذه کرده‌ام

ادامه شعر

رضا براهنی

چراغ سرخ تخیل کنار خرمن پنبه

بلندی‌اش که بلندی ناب گیسوهاست
به آن صراحت یک استعاره می‌ماند
که آفتاب بر آن گرم و نرم تافته باشد

من از سلاست دستانش
تمام زندگی ام را سوال خواهم کرد
و در سلامت چشمانش
یتیم ماندگیم را تمام خواهم کرد

چگونه نرم در آید که گُل،
که گُل،
حتی،
چو صبح صادق پاهای او نمی آید؟
چو بال نرمی پاهای او نمی آید؟

ادامه شعر

احمد ارهان

درخت

این درخت پیر
برای شعر شدن
سال ها منتظر ماند
هیچ کس او را نفهمید
حتی وقتی
رهگذری را می دید
با تکانی ملایم
خود را خسته نکرد

ادامه شعر

پل سلان

کلن

در کلن 
شهری از راهبه‌ها و استخوان‌ها 
و پیاده‌روهایی گزیده شده 
با سنگ‌های مرگ‌آور 
و ژنده‌ها 
و ساحره‌ها 
و فاحشه‌های زشت 
من برشمردم دو و هفتاد تعفن را
همه به‌خوبی تعریف شده
و چندین بوی زننده
شما ای حوریان
که بر فاضلاب‌ها
و گودال‌ها
حکم می‌رانید

ادامه شعر

احمد ارهان

در جیب پالتوام

در یک جیب پالتو ام مرگ و
در جیب دیگرش زندگی را گذاشتم

در یک جیب شادی و در جیب دیگر غم،
در یکی به سراغم آمدن و در دیگری از من فرار کردنت را

در یک جیب پالتو ام شجاعت و در جیب دیگر ترس را گذاشتم
یک طرف دوستانم و یک طرف دشمنانم را

چقدر چیزهای دوست داشتنی و نفرت انگیز در این دنیا وجود دارد…

ادامه شعر

لئو فره

اتفاقی دیدمت

اتفاقی دیدمت
اینجا، اونجا یا یه جای دیگه
شاید بتونی به یاد بیاری.
ما همدیگه رو نمی‌شناختیم، اما همو دوست داشتیم.
و حتی اگه واقعیت هم نداشته باشه
باید این داستان قدیمی رو باور کنیم.
من هر چیزی که داشتم رو به تو‌ بخشیدم
برای خوندن، برای رویا بافتن.
و تو به کولی‌وار بودن من ایمان داشتی.
تو بیست سالگی فکر می‌کردی
که میشه با دست خالی زندگی کرد،
اما الان اینجوری فکر نمی‌کنی…

ادامه شعر
« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×