وقتی عاشق میشوم
پادشاهِ زمانم
زمین را با همهی داشتههایش فتح میکنم
و خورشید را
زیر گامهای اسبم درمیآورم.
وقتی عاشق میشوم
امپراتور فارس بندهام میشود
و سرزمین چین
قلمرو چوگانم،
دریاها را جابجا میکنم
و اگر بخواهم
ستارهها را میایستانم!
وقتی عاشق میشوم
نوری میشوم سیال
که چشمی را یارای دیدنم نیست
و سرودههایم
باغ ابریشم و ریحان میشوند
وقتی عاشق میشوم
از انگشتانم چشمهها میجوشند
و بر زبانم
سبزهها میرویند
وقتی عاشق میشوم
از گردونهی زمان
بیرون میزنم!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.