من صدایش را شنیدم، 
کلاغ بود که مرثیه می‌خواند 
و پرهایش ادامه‌ی شب بود 

و شب آن رودخانه‌ی جاری بود 
که رخت سوگواران را در نیل فرو می‌بُرد. 

و هم در آن هنگام بود 
که درد 
قلّاده‌ای 
برگردنم می‌بست