در دل مه
لنگان
زارعی شکسته میگذرد
پا در پای سگی
گامی گاه در پس و
گاه گامی در پیش.
وضوح و مه
در مرز ویرانی
در جدالند،
با تو در این لکّهی قانع آفتاب اما
مرا
پروای زمان نیست.
خسته
با کولباری از یاد اما،
بیگوشهی بامی بر سر
دیگر بار.
عضو کانال تلگرام اکولالیا شوید
و اشعار منتخب روزانه را بخوانید
و آن جا که بادها را اندیشهی فریبی در سر نیست
به راهی که هر خروس بادنمات اشارت میدهد
باور کن!
کوچهی ما تنگ نیست
شادمانه باش!
و شاهراه ما
از منظر تمامی آزادیها میگذرد!
دیدگاهتان را بنویسید