چادر به سر تو بودی ، بر در زدی گشودم
گویم که کیست گویی ، نذر است آشِ رشته
غارتگر دل هستی ، دل آش و لاش می شد
کی دیده تا به حالا نذری دهد فرشته !؟

ابر قدرت تویی امّا عجب سفّاک و بی رحمی
مرا از عشق خود کردی تو تحریم و نمی فهمی
وتو می کرد حُکمت را همین چین های گیسویت
کجا پیدا کنم روسی که این حق مسلم را
بگیرد از تو مستکبر منم دارم چنین سهمی

هلالِ ماهِ ابرو را نمایان می کنی با آن
به یوم الشک مومنها تو دامن می زنی هر دَم
بپوشان ماه کاذب را ، مه رویت نمایان کن
که از آن بدر روی تو مبارک عید می گردم


قدرت و جنگ آوری در پهلوانان بود و بس
قدرتت امروزه در مال و منال و مکنت است
رستمی باشی بدون مال چون موری حقیر
قدرت امروز تو آن پول چرک و نکبت است

اکولالیا | #ابوالفضل_زارعی