جلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت تو را دیدم
میان گندمها تو را دیدم
زیر درختى تو را دیدم.
در انتهاى همه سفرهایم
در عمق همه عذابهایم
در خَم همه خندهها
سر بر کرده از آب و از آتش،
تابستان و زمستان تو را دیدم
در خانهام تو را دیدم
در آغوش خود تو را دیدم
در رؤیاهاى خود تو را دیدم
دیگر ترکت نخواهم کرد
اکولالیا | #پل_الوار
ترجمه از #احمد_شاملو
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.