دود بر چمنزارها سایه افکنده است!
و به کجا چنین شتابان!
فرصتی برای در امان ماندن از این حادثه ،نیست!

سایه هولناک افسانه واری که از درون من پدید آمده،
شاید پلکانی به سوی یکی شدن با بی نهایت باشد؟

در آینه ای که غم و اندوه مرا تصویر می کند،
مردی است که از لحظه تولدش با مرگ آشناست،

رخسار غبار آلود دل است که تو را پر از دود کرده ،
با دود هایش بر تو سایه افکنده،
با راز و رمزهایش تو را هراسانده،
و با هراسش، تو را رنجانده.

مرا به خاطره ها تبعید کردند


مرا به خاطره ها تبعید کردند،
در خاطره ها زندگی خواهم کرد،
دنبالم بگردید، اگر مرا از دست دادید،
در برهوت تاریخ،
زندگی همانند یک بیماری است،
و در حالی که به این بیماری دچار هستم خواهم مرد،
خواهم رفت، از این برهوت خواهم رفت،
جایی که مرگ مرا به دست فراموشی می سپارد،
و هم سنگرانم را با خود خواهم برد،
برای آن که بیابانم را پر جمعیت کنم،
زمانی که مرا مرده پنداشتید،
در دستان شما خواهم لرزید.

این جا برای شما قلبم که کتاب من است را جا گذاشتم،
مردی که دنیای حقیقی اش را جا گذاشته است،
زمانی که سراسر بدنت به لرزه درآمد،
ای خواننده، این من هستم، که تو را می لرزانم.

اکولالیا | #میگل_د_اونامونو
ترجمه از #امیرنادر_الهی