منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است

صفای گلشن دلها به ابر و باران نیست
که این وظیفه محول به اشک و آه من است

صلای صبح تو دادم به نالهٔ شبگیر
چه روزها که سپید از شب سیاه من است

به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند
عجب مدار اگر عاشقی گناه من است

اگر نمانده کس از دوستان من بر جا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است

اکولالیا | شهریار