به ندرت اتفاق می افتد
شاعری
به بودن یا نبودن واژه ای به یک اندازه مشکوک باشد
تاریخ که برعکس شود از جنگ بر می گردیم
و گنج هایی که در تو دفن شده است را خیرات می کنی
در سرزمینی که گندم های دیمش مزه گوگرد می دهد
وسر در کوچه هاش، با هزاران پلاک
از اسمت رونمایی می کنند
ما با شنا سنامه هایمان به جنگ نرفتیم
که با پلاک هایمان زندگی کنیم
ریه هایمان را از سر دشت پر کنیم
چند هیروشیما ی دیگر در خودمان دفن کنیم
سر از بگرام در بیاوریم


ودر حلبچه از خاک به خاکستر بنشینیم
کبریت بی خطر ساختیم
آتش جنگ را روشن کنیم
و هر کداممان ارتش تر از تمام جهان باشیم
دریغ از اینکه سیم های خاردار نقشه را که بر داریم
کشته های دو طرف به یک زبان حرف می زنند
مارا از مرگ هراسی نیست
وقتی در زندگی مان
در دل افراد زیادی میمیریم
شاید ما جنایتی بزرگ باشیم
که روزی سر از کوره های آدم سوزی در می آوریم
یا بقایایمان را از دل خاک بیرون می کشند
یا شواهدی در اعماق
که رودخانه ای به آن اعتراف نکرده است
در واقع ما مفقود الاثرهایی هستیم
که آینده ، به ما روی خوش نشان می دهد.
ما ، در جنگیم ولی مادر جنگ همیشه باکره است
در خاکستری از نطفه های مستصل
تصمیم با خودت
با چشمان بسته می توانی روی این خاک لی لی کنی
اما مواظب باش
ذهنیتت را روی مین جا نگذاری .

اکولالیا | #علیرضا_توکلی
کتاب: من دیگر من
نشر: نصیرا