من نخواستم
نخواستم که سخنی با تو بگویم
در چشمانت دو درخت جوان دیدهام
که دیوانه از نسیم
از طلا و خنده
تکان میخوردهاند
من نخواستم
نخواستم که سخنی با تو بگویم
اکولالیا | #فدریکو_گارسیا_لورکا
من نخواستم
نخواستم که سخنی با تو بگویم
در چشمانت دو درخت جوان دیدهام
که دیوانه از نسیم
از طلا و خنده
تکان میخوردهاند
من نخواستم
نخواستم که سخنی با تو بگویم
اکولالیا | #فدریکو_گارسیا_لورکا
دسته بندی ها فدریکو گارسیا لورکا
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.