با گذشت زمان
با گذشت زمان، همه چیز میگذرد
چهره را فراموش میکنیم و صدا را هم
قلبی که نتپد، رنج رفتن نمیکشد
فراتر نمیجوید، رها میکند و اینچنین بهتر است
با گذشت زمان
با گذشت زمان همه چیز میگذرد
دیگری را که دوست میداشتیم، که زیر باران میجستیم
دیگری را که از یک نگاه میخواندیم
در میان کلمات و خطوط و زیر نقاب
پیمانی آراسته که در خواب میشود
با زمان، همه چیز ناپدید میشود
با گذشت زمان،
با گذشت زمان همه چیز میگذرد
حتی دوست داشتنیترین یادگارها از چشم میافتند
وقتی که زیر نوری مرده آنها را جستجو میکنیم
در شنبه شبهایی که مهربانی تنها میماند
با گذشت زمان همه چیز میگذرد
کسی که رویش حساب میکردیم، برای یک سرما خوردگی ساده، برای یک هیچ
کسی که به او از هوا میبخشیدیم تا جواهر
کسی که برایش روحمان را میفروختیم به یک سکه پول
کسی که به دنبالش پادو میزدیم مثل یک سگ
با زمان، میرود،
همه چیز درست میشود
با گذشت زمان
با گذشت زمان همه چیز میگذرد
گرمای محبت را فراموش میکنیم و آوای صدا را هم
که چون بیچارگان نجوا میکرد
«دیر نکن، سرما هم نخور».
با گذشت زمان
با گذشت زمان همه چیز میگذرد
و احساس میکنیم چو اسبی از پای افتادهایم
و احساس میکنیم که منجمدیم در بستر حادثه
و احساس میکنیم که بیکسیم هر چند بیخیال
و احساس میکنیم که فریب خوردهایم در همه سالهای رفته
اما در واقع
با گذشت زمان
دیگر عشق نمیورزیم
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.