با وجود همه چیز
اگر از درونات فوران نمیکند
ننویس برادر من
مگر اینکه همینطوری بی دعوت
از اعماق وجودت بیاید
و از قلبت و از ذهنت و از دهانت
وگرنه ننویس خواهر من
اگر باید ساعتها بنشینی
خیره به صفحهی کامپیوتر
قوز کرده بالای سر ماشین تحریر
به دنبال کلمات
خب ننویس پدر من
اگر برای پول یا شهرت است که مینویسی
ننویس
اگر برای آوردن زنها توی تختت مینویسی
ننویس
اگر بخواهی آنجا بنشینی
و دوباره و دوباره
هی بنویسی
ننویس
برایت اگر فکر کردن بهش سخت است
ننویس
اگر جان میکنی که مثل کسی بنویسی
اصلا فراموشش کن
اما اگر باید انتظار بکشی تا از تو بیرون بجوشد
پس شکیبا باش و با شکیبایی منتظر بمان
اگر هرگز از تو نمیجوشد
کار دیگری بکن
اگر اول باید برای زنت بخوانی
یا برای دوست دختر یا دوست پسرت
یا پدر و مادر یا هرکس دیگرت
هنوز آماده نیستی
مثل خیلی از نویسندهها نباش
مثل خیلیها که خودشان را نویسنده میدانند هم نباش
اُسکل نباش، خستهکننده نباش، پر مدعا نباش، عاشق خودت نباش
توی کتابخانههایِ دنیا داروی خوابآور زیاد است
بیشترش نکن
ننویس
مگر اینکه مثل موشک از روحات بیرون بجهد
مگر اینکه بودن هنوز دیوانهات بکند
و به سوی خودکشی یا قتل بکشاندت
وگرنه نکن این کار را برادرم
مگر اینکه خورشید از درون جزغالهات کند
وگرنه نکن این کار را خواهرم
وقتی که زمانش برسد
و اگر انتخاب شده باشی
خود به خود مینویسی تا وقتی بمیری
یا نوشتن در تو بمیرد
راه دیگری نیست
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.