ما را ببخش
اگر در بستر مرگ تنهایت گذاشتیم
اگر چون سربازان شکست خورده ترکت کردیم
ببخش ما را
اگر رودخانه های پر خون را دیدیم
شاهد تجاوز به تو بودیم
اما خاموش ماندیم

در میان اندوهی چنین بگو آیا حالت خوب است
آیا فشنگ تک تیرانداز
دریا را هم از پا درآورده
آیا عشق نیز
همراه هزاران دیگر پناهنده شده
و شعر
پس از تو شعری هم مانده
جنگ بیهوده
 سلاخی‌مان کرده
از درون تهی‌مان کرده
مردمان ما را به چهار گوشه پراکنده
مطرود و درمانده
بی آنکه اخطاری دهد
چون یهودی سرگردان کرده است ما را


خواستند از ما تیراندازی بیاموزیم
ما نپذیرفتیم
از ما خواستند خدا را به دو نیمه کنیم
ما شرمسار شدیم
ما به خدا باور داریم
چرا او را از معنی تهی کرده اند
از ما خواستند علیه عشق شهادت دهیم
اما ما چنین کاری نکردیم
به ما گفتند دشنام دهیم بیروت را
که با عشق و نان ما را پرورانده
و مهربانی به ما آموخته
ما سر باز زدیم از درشتخویی با پستانی که
از آن شیر خورده ایم
ما در برابر تفنگداران ایستادیم
جانب بیروت را گرفتیم… جانب کوه را دره را
جانب لبنان را… صلیب را حلال را
ما لبنان را چشمه ها و فواره های آن را
کشور خوشه های انگور و عشق را
حمایت کردیم
و ما با کشوری ایستادیم که شعر به ما آموخت
و هدیه نوشتن به ما ارزانی کرد

بیست ماه تبعید را تاب آوردیم
در این مدت اشک‌هایمان را سر کشیدیم
و همه جا را به دنبال عشقی جدید پیمودیم
اما نیافتیمش
شراب از همه تاکستانها سر کشیدیم
اما سرخوش نشدیم
و به دنبال جایگزین درآمدیم
جایگزین بیروت کبیر
بیروت خوب
بیروت زلال
نیافتیم آن را
بازگشتیم و بوسه بر زمین زدیم
بوسه بر سنگ هایش که شعر از آن جوانه  می‌زند
و تو را در آغوش گرفتیم
سبزه زار و پرندگانت را
آفتاب و خیابانهای ساحلی‌ات را
و چون دیوانگان بر عرشه کشتی غرق شده گریستیم
تو تک هستی بیروت چون‌تو در جهان نیست

اکولالیا | #نزار_قبانی
ترجمه از #احمد_پوری
از کتاب عشق با صدای بلند