ریرا …!
همگان به جستجوی خانه میگردند،
من کوچهی خلوتی را میخواهم
بی انتها برای رفتن
بی واژه برای سرودن
و یادهای سالی غریب
که از درخت گفتن
هزار بوسهی پاسخ میطلبید!
بگذریم … ریرا!
از گوشهی چشم نگاهی کن:
دو قناری خسته بر سیم تلگراف
دوردست بیرویای مرا مینگرند،
درست مثل منند
تبعید ترانهای ناخوانا
که زمزمهاش …
سرآغاز رفتن به شیراز است!
اگر فکر میکنی دروغ میگویم
همین امشب از فال سربستهی چراغ
یا آهسته از خود حضرت حافظ بپرس
اکولالیا | #سیدعلی_صالحی
مجموعه آخرین عاشقانههای ریرا / نامه هفتم
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.