آنگاه که صدای تو را می‌شنوم
می‌پندارم
که می‌توانم دیگر بار از تو شعله‌ور شوم
و بر مدخل کشت‌زارانت،
بارها و بارها جان دهم
این‌جا هر آنچه برای من آزار دهنده باشد
یافت نمی‌شود.
مرا آن خیابان‌هایی می‌آزارد
که دیگر باز نخواهند گشت
و چهره‌هایی که چهره‌هایی دیگر پوشیده‌اند.
و داستان‌های عاشقانه‌ای که ندانستم

چگونه آن‌ها را بزی‌ام
و نتوانستم آن‌ها را چونان مومیایی
درون صندوق‌های پنهان خاطرات
نگاه دارم

اکولالیا | #غاده_السمان
ترجمه‌ از #عبدالحسین_فرزاد
نشر چشمه